من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

همسرم با تمام وجودم دوستت دارم

هر روز که از زندگی کنار تو میگذره بیشتر میفهمم چقدر خوبی... 

میفهمم چقدر دوسم داری 

چقدر مواظبمی 

چقدر نگرانمی 

تو بی نظیری  عشق ِ من. 

من قشنگ ترین روزای زندگیمو، کنارِ تو داشتم مرد ِ من.  ازت ممنونم. 

واسم مهم نیست کی چی میگه... 

واسم مهم نیست دوستم رفته به یه دوست دیگم گفته شوهرش اگه دوسش داشت نمیذاشت خرید خونه با زینب باشه ! 

تو خونه بابامم خرید خونه با من بود. این یعنی بابام دوسم نداشت؟!!!!!!! 

من دختری بودم که همیشه رو پای خودم بودم.  

نیازی نمیبینم برای رفتن به دکتر (یزد) شوهرم یه روز مرخصی بگیره و دنبالم راه بیفته در حالیکه سالمم. 

واسم مهم نیست پشت سرم بگن شوهرش باهاش دکتر هم نمیره !  

من اینو میبینم که همسرم صدبار یادآوری کرد صدای قلب بچمونو ضبط کنم واسش. 

اینو میبینم که شب مریض بودم کلی نوازشم کرد و خوابش نمیبرد 

صبح به زور فرستادمش سرکار. نمیرفت که کنارم باشه تا حالم خوب شه.   

اینجا فرهنگ پایینه. خیلی پایین. نمیتونن درک کنن میشه زن بدون شوهرشم بره دکتر. بره خرید. بره شمال درس بخونه!

اینکه شوهرم بهم اعتماد داره دلیل این نیست که دوسم نداره!!!! 

اینکه منو تنها بذاره بره تهران دنبال کار پایان نامش دلیل نیست دوسم نداره!

عشق ِمن 

من یادم نمیره برای رسیدنمون چقدر تلاش کردی 

من یادم نمیره جلوی همه وایسادی اونم تویی که انقدر برای بزرگترات احترام قائلی 

من دیوونه وار دوستت دارم 

همه ی نفسمی. 

 

دلخورم از بعضی آدما...

happy anniversary

سالگرد ازدواجمونه !

کمککککککک

منو ببخشید بی معرفت نیستم  مشغول خونی تکونی هستم. چون زیادی سنگین شدم میترسم چند وقتدیگه نتونم هیچ کاری کنم. 

پرده ها اتاق نی نی رو کندم شستم دیشب نصبم کردم عالی شد.  

دیروز تقریبا یک چهارم کار آشپزخونه رو هم انجام دادم. تو کابینتا مونده. اتاق خودمونم باید پرده ها شستشو و نصب بشه. پرده های پذیرایی رو نمیدونم چیکار کنم و چطوری؟ فک نکنم اونا دیگه کار من باشه. 

اتاق نی نی هم رو به تکمیله. فقط متوجه شدم چقدر لباس نوزادی کم دارم... اصلا صفر ندارم. یک زیاد دارم دو و سه یه دست دارم. میشه راهنمایی کنید.  

 

سرویس کالسکه که از کیش خریده بودمو دیروز باز کردیم. دیگه کاملا سر در گم شدم. دوستای میشه بهم بگین این 3 تیکه هر کدوم چی هستن؟ من فقط تونستم خود کالسکه و ساک لباس رو تشخیص بدم !!!!! 

این الان 2 تا صندلی ماشین داره عایا؟؟؟؟؟ چیز دیگه ای غیر از صندلی ماشین کمربند ایمنی داره؟ اون وسطیه چیه دقیقا؟ قلاب های کنارش واسه چی هستن؟  

 

عکس  3 تیکه ی مجهول 

 

عکس مجهول ترین تیکه !

من برگشتم :)

اول از همه از آقای وزیر تشکر میکنم که تموم ماشینا یکی دو تومن افزایش قیمت داشتن ! انگار من هر چی میدوم و پولامو جمع میکنم به حد نساب که میرسه و خوشحال میشم، میبینم دوباره باید یه کم دیگه جمع کنم ! من و ماشین شدیم حکایت اون برنامه کودکه بود! میگ میگ ! آخرشم نفهمیدم گرگه به اون پرنده هه "میگ میگ" رسید یا نه ! فعلا من گرگه هستم و خریدن ماشین هم میگ میگه !  

اول صبح سوار قطار شدم و تو روزنامه خوندم همه ماشینا با توافق وزیر صنعت افزایش قیمت داشتن! 

 اگه لایک زدنی بود من زیر صحبت این آقاهه که تو قسمت "صدای مردم " روزنامه پیام  پایینو گذاشته بود رو کلی لایک میزدم! 

"آقای رئیس جمهور لطفا به وزیران خود بگویید حرف نزنند و در انظار عمومی ظاهر نشوند وضع ملت خوب میشود چون هر وزیر در صدا و سیما نمایان میشود و لب به سخن میگشاید از دقایقی بعد گرانی در آن حوزه شروع می شود." 

  

 

امروز که همسر به محض سوار شدن متوجه شد صندلی ما روبه روی توالت افتاده غرغر کرد. اما خوبیش این بود من متوجه شدم توالتای قطار میز تعویض پوشک بچه دارن !  :) 

 

دیشب همسر رفت خونه مادربزرگش  به منم گفت بیا اونجا صبح از اونجا بریم راه آهن. اما من گفتم میخوام کنار خواهرام باشم و اگه اون نمیاد اجباری نیست هر کی هرجا دوس داره باشه. گفت بعدش صبح چطوری میای راه آهن؟ گفتم بابام میارتم. گفت دارم بهت میگم پاشو بیا اونجا ! منم گفتم دارم میگم نمیام! همش دو سه شب اینجا بودیم اونم میخوام کنار آبجیام باشم ! خولاصه با کمی دلخوری از همدیگه خداحافظی کردیم و هر کی موند پیش خونواده خودش ! شب با آبجیا تا نیمه های شب بیدار بودیم و کلی از وسایلمو جمع نکردم گفتم صبح تند تند برمیدارمشون.

صبح ساعت یه ربع به 6 با صدای بابام که داشت نماز میخوند بیدار شدم  بابام داشت تشهد میخوند که کل خونه تاریک شد ! برقا رفت! تصور کنید بقیشو ! تو تاریکی لباسای خودمم به زرو پیدا کردم که آماده شم ! در پارکینگ هم برقی بود باز نمیشد. زنگیدم آژانس گفتم تا راه آهن چقد میگیرید گفت 17 تومن :( بست دقیقه دیگه نشستم برق نیومد :( به همسری که قرار بود زنداییش ببرتش راه آهنن با کمال بی میلی زنگ زدم ! گفتم کجایی؟ گفت تو راهم چرا هنوز راااااااااااااه نیفتادی؟؟؟؟؟؟؟ بهش گفتم: برق رفته در پارکینگ بستس. کنار جمکران وایمیسین من با آژانس بیام اونجا منم سرا راه سوار ماشینتون بشم؟ ( تا جمکران آژانس 7 تومنه ! )  پسر بی تربیت یه عالمه بهم خندید و مسخرم کرد گفت حقته ! چقد دیشب بهت گفتم بیا اینجا صبح از اینجا میریم. گفتم بی تلبیت نخند بهم :( گفت با آژانس بیا تا خود راه آهن براتم واینمیسیم که یادت بمونه  گفتم توروخدا برام وایسین من نمیخوام 17 تومن بدم به آژانس   ( البته آخرش برا وایساد)

 

 

تو قطار نشستیم دونه دونه یادم میفته چیارو نیاوردم! دسته کلید همسر!!! کلیدای محل کار و خونه و اتاقشو و کمد تعویض لباسشو ....! یادم میاد رفتیم "رنگین کمان" عابربانکشو دادم آّبجیم بذاره تو کیفش! بهش میگم اگه یه چیز مهمتو جا گذاشته باشم قول میدی ناراحت نشی؟  لبخند میزنه میگه چیو؟ مام ؟ میگم نه مام که مهم نیست ! دوباره میخریم ! یه چیز مهم تر که خریدنی نیست ! میگه عابربانکم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میگم وای چه سریع ! از کجا فهمیدی؟  میگه بس که خنگی! میگم خب عزیزم من الان یه دونه مغز دارم برای 2 نفر ! مغز من الان داره به دو نفر خدمات دهی میکنه ! دیگه نمیکشه! داره برا قلب دو نفر برنامه ریزی میکنه برای معده ی دونفر! برای دو نفر فکر میکنه!  

همسر میگه اتفاقا الان خوبی ! قبل از نی نی مغزت کلا جلبک بود!  همین یه ذره ای هم که الان داره کار میکنه مال مغز بچه ی منه که از من بهش رسیده! بعد اینکه بچم دنیا بیاد مغز تو  دوباره میشه همون جلبکی که قبلا بود!  

بهش میگم خیلی اعتماد به نفس داریا  

 

 

کلا امروز سوتی زیاد دادم! علاوه بر اینکه کلی چیز یادم افتاد جا گذاشتم! بعد از کاشان به یه ریل 4 بانده رسیدیم که باندهای اطراف پر بودو قطار ما بین اونا حرکت میکرد. برام جالب بود! به پنجره های هر دو طرف قطار نگاه کردم، گفتمعشقم ببین ! از هر دو طرفون داره با سرعت قطار رد میشه !  اول خیلی ریلکس یه نگاه بهم انداخت ! بعدش گفت عزیزم ! قطار ِ ما داره با سرعت از وسط اون دو تا قطار عبور میکنه! اون دو تا قطار تو ایستگاه وایسادن  

هیچی دیگه من تصمیم گرفتم تا خود ِ مقصد خفه بمونم! حتی از دیدن چیزی ذوق کردم نگم! چون مغزم کلا تعطیل بود هر چیزی ممکن بود سوتی باشه ! 

 

 

همسر تقریبا کل مسیر رو تو قطار خوابید. منم به مخم فشار آوردم چند تا  فعل کشف کردم و چندتا جمله نوشتم که بیدار شد براش بخونم :))  برای شمام میذارم که شاید دوست داشه باشید  هم خودم یادم نره!   

 

He takes great pleasure in annoying me ! 

او (منظور همسر! ) از آزار دادن من خیلی لذت میبره  

 برای لذت بردن از چیزی take pleasure in به کار میره ! 

I enjoy myself at the party last night 

  برای خوش گذرانی enjoy oneself به کار میره 

 

تو گشت و گذارم تو دیکشنری اینم پیدا کردم! 

غذای نذری: meals on wheels 

اگه جمله هام ایرادی چیزی داره بگین

 

یه جمله دیگه مد نظرم بود بنویسم ! دیگه به جایی نرسیدم! این دیکشنریا وقتی به فارسی ترجمه میکنن یه دورم یکیو میخوان خود فارسیه و ترجمه کنه واسه آدم !  

مثلا زدم sickeningly   زده به طور مشمئز کننده ای  من که نمیدونم یعنی چی ! بعد دیدم واسه sicken زده مزسض شدن !!!!!!!!!!!!  حالا این مزسض شدن چی هست؟

.

مرداب به رود گفت : چه کردی که زلالی ؟! جواب داد :گذشتم

انار

  با شروع این فصل خوشرنگ، همینطور انار هست که روانه ی خونه ی ما میشه :) از لطف دوستان و اطرافیان و چون تقریبا همه ی خونه های اینجا حیاطشون باغ انار هست ( غیر از خونه های نوساز) ما به این فیض میرسیم! 

پارسال انقدر انار اضافه اومد که دیگه نمیدونستم چیکارشون کنم. تو نت یه سرچی کردم و نتیجش شد رب انار و ترشی انار  امسال هم شروع شده... فعلا که سعی کردم همشو بخورم! دیروز دوستم از خونه ی مادرشوهرش کلی انار آورد واسم. امروز دوستم از خونه ی عمش. صاحبخونمون از حیاط مادرش. سوپری سر کوچمون نمیدونم از کجا! بهم انار دادن. و همچنان ادامه دارد.... تا وقتی که انارها ته بکشن!  

انار : Pomegranate 

  

 

 امروز تنهایی کار استیکر و تابلو سه تیکه ی اتاق نی نی رو تموم کردم. هر چند دوست داشتم صورتی میبود. همچنان گوشی ندارم براتون عکس بذارم. 

 

 دیشب همسری گفت خیلی دلش میخواد زودتر بهمن ماه بشه و بچشو بغل بگیره!  

هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر مشتاق باشه . کلی ذوق کردم !  

 

 پریشب همسر نشسته پای وبلاگم میگه eeeee عزیزم قالبتو عوض کردی؟چه خوشگله !!  من:  خیلی وقته!!!!!!! اونقدر که یادم نمیاد قالب قبلیم چی بود! میگه: eee خب من ندیده بودم. من: از بس به وبم سر میزنی  

 

   

  هیچی دیگه ! دوتا عید اومد و رفت ما همچنان بی گوشی! همه ی شماره ها هم تو گوشی عزیزم هست. بعدش الان من یه گوشی دستمه که باهاش نمیشه حرف زد فقط میشه اس داد ! بعد تو این دوتا عید کلی تبریک و اینا داشتم که 10% شون رو شناختم (حدس زدم) 90% رو نفهمیدم کی اس داد و کی تبریک گفت و ...! تنها کاری که کردم تو جوابشون گفتم مرسی عید شمام مبارک  از اونجایی که من مارکو پلو هم بودم از 911 تا 918 و 919 و کل ایران مسیج داشتم! ایرانسلم که خدا خیرش بده ! از رو شمارم نمیشه حدس زد کدوم رفیقت اس داده ! 

 

 عیدتون مباررررررررک