من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

وقتی همه ی اعضای خانواده...

خجالت میکشم از شوهرم 

دیشب بعد از 13 ساعت از سر کار اومده خونه تو اوج خستگی تا ساعت 3 نیمه شب تو حموم برای من آکواریوم های سنگین شسته و جابه جا کرده و با نمک غلیظ ضد عفونی کرده و دستش از نقاط مختلف برش عمیق خورده و خون رفته و ...   

غرغر هایی زیر لب کرد! فکر کنم با خودش گفته آخه اینم زنه من گرفتم! حیف که دیگه دیره بچه داره ازم!  صبحم ساعت 6 دیدم که چه سخت بیدار شد رفت سر کار ... 

 

خجالت میکشم از بابام 

کارشو ول کرده ساعت 6 صبح از قم راه افتاده از جاده قدیم رفته به طرف اصفهان که ماهیارو بگیره و بیاد به طرف یزد بده به من و بعدش برگرده قم  

 

خجالت میکشم از خواهرم 

پارسال بعد اون همه سختی و برو بیا که واسه پایان نامه خودش داشت و کشیدن اون همه سنگ سنگین از این سر تهران به اون سر تهران حالا  این بار باید جور درس منم بکشه... ( خواهری همراه بابام داره میاد دیگه تا آخرش پیشم باشه کمکم کنه) 

 

و... 

درگوشی میگم، 

خجالت میکشم از دخترم! 

شما بهش نگید! 

بذارین وقتی بزرگ شد ، پایان نامه دار شد ! دید چقدر سختی داره اون موقع بهش میگم شاید درکم کنه! 

دیشب بعد از خوابیدن همسر تا ساعت 4 صبح من با سطل و قابلمه بیش تر از 70-80 بار مسیر سینک ظرفشویی تا آکواریوم ها رو با ظرف آب طی کردم تا آکواریوم ها رو تونستم پر از آب کنم و تا صبح کلرزدایی بشن برای ورود ماهیا آماده بشن. میدونم به دختر گلم فشار اومد. 

با مشت و لگدهایی که نثارم میکرد میگفت مامان، جونِ هر کی دوس داری بسه دیگه بذار بخوابیم ! 

تازه وقتی هم رفتم بخوابم چه خوابی ... همون دو -  سه ساعتی که خوابیدم رو کابوس دیدم... انقدر تو خواب استرس و وحشت داشتم که به بچمم قطعا فشار اومده. اولش خواب دیدم به جای کپور آقاهه کلی گوپی داده به بابام!!!! و وقتی من در کیسه رو باز کردم و به جای ماهیای خاکستری کلی ماهیای رنگارنگ خوشگل ریزه میزه دیدم جا خوردم و بعدش داشتم تو خواب دیوونه میشدم! 

بعدش خواب دیدم چون دیشب کلی چیزای سنگین بلند کردم بچم تو شکمم زبووووووووووووونم لال مرده. سر این یکی خواب که فقط عین جن زده ها از خواب پریدم و با سرعت خیلی بالایی از حالت دراز کش به حالت نشسته در اومدم که این خودش برای بچه خیلی بده... بعد شروع کردم به ضربه زدن به شکمم که بچه بیدار شه و یه تکون هر چند کوچیک بخوره من فقط خیالم راحت بشه زنده س ! شاید یکی منو تو اون حالت میدید خندش میگرفت... اما انقدرررررررر اون لحظه استرس داشتم هیچ وقت تو زندگیم اون  طور نبودم. نمیدونم تکون خورد یا نخورد که آروم دراز کشیدم و نفس عمیق کشیدم و خواب رفتم... با یه کابوس دیگه بیدار شدم که یادم نیست چی بود و ترجیح دادم هر چند دیشب نخوابیدم، همون بهتر نخوابم و پاشم به بقیه کارام برسم! 

 

 

اینجا اول راهه... 

دیروز از صبح تا ظهر پای تلفن بودم کل شهرستانای اطراف تماس گرفتم و من نتونستم یه "اتوکلاو" پیدا کنم این اطراف! 

خیلی برام دعا کنید. کلی نذر و نیاز کردم! 

نمیخوام انرژی منفی بدم به خودم... اما اگه آزمایشا خدای نکره جواب نده همه ی این پروسه باید از اول طی شه... وای نه! خدایا خواهش میکنم....من تمام سعی خودمو میکنم... خواهش میکنم ... 

 

 

 

طولانی شد اما از کودک درون هم بگم برای خیلیا که پرسیده بودین: 

چهارشنبه رفتم دکتر . گفتن جفت کاملا رسیده آب دور بچه کمه و شدیدا باید حرکات بچه رو کنترل کنم و اگه یه مدتی تکون نخورد سریع برم بیمارستان برای نوار قلبش و اینکه دکتر گفت احتمال بسیار بسیار زیاد زایمان پیش از موعد خواهم داشت و چون موقعیت جنینم خطرناکه و احتمال مدفوع داره روزی 3-4 ساعت پیاده روی کنم تا زودتر زایمان شروع بشه. دخترم از حالت بریچ تغییر موضع داده بود و سفالیک شده بود ( نوع طبیعی) دیروز فقط تونستم دوساعت پیاده روی کنم! واسه همونم کلی خسته شدم. بعدشم، من کل شهر رو دور بزنم فکر نمیکنم 4 ساعت بشه خب !  

 

یه نفر آدرس وبلاگ اکبرعاقا رو واسم بذاره ممنون!

نظرات 97 + ارسال نظر
پرنیاومحسن دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:00 http://www.memories-of-2lovers.blogfa.com

آخی،نکن با همسریت این کارو،میره دست دخترشو میگیره میره سراغ یه بانو دیگه هااااااااا
آجی به خودت فشار نیار،این استرسا و خوابا همش از دوران بارداریه،خوبه که خواهرت میاد،تنها نباشی کمتر فکر و خیال میکنی

خوابم الکی نبود ....

دختر ارغوانی دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:11 http://arghavanigirl.blogfa.com/

درس و همه امورات جانبی فدای سر خودت و نی نی. تو رو خدا مواظب باش عزیزم. مادر و دختر فرشته اید

سارا بلا دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:23

وای زینب این همه زحمت واسه پایان نامه؟
ایشالا که به خوبی تموم شه و همه ی زحمتای خودت و اطرافیات به نتیجه ی خوب برسه :*
راستــــــی
ینی نی نی مون ممکنه دی ماهی شه مثِ باباش و خالش؟
میخواستم امسال هم اس ام اس بدم ولی اعتباری به گوشی ِ تو نداشتم طبق ِ معمول که جا میزاری اینور اونور

راستی من اون تست قبلی رو 3سال بیشتر از سن خودم شدم



تولدت مبارررررررررررررک با تاخیر

خانمـ شَپول دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:43 http://shahzadeshervin.blogfa.com/

عزیزززززززززززم اونا (شوهرت و خواهرت و بابات ) دارن تموم تلاششون رو برای عزیزشون میکنن
مطمئن باش اونا از دل و جون کار میکنن
منم این کابوس رو تجربه کردم و تکون نخوردنا و سریع دکتر رفنتا
ایشاا... برای هیشکی اتفاق نیوفته
میگم حالا نمیشد یه پروژه سبک تر بر میداشتی یا قبل از بارداری برداشته بودی؟
پروژت چیه؟

سبک بود مثلا این! کار رو یه سری باکتریه

بهار دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:45 http://zendegie-bahari.blogfa.com

بچه ات سالم سالم بدنیا میاد ، اصلا هم نگران نباش عزیزم :)
هرکس خربزه بخوره باید پای لرزشم بشینه، می خواس زن نگیره خب

به خودش بگو

باران رحمت دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:53 http://abieaseman.blogfa.com

سلام .ممنون از حضورتون.من مدتهاست که خواننده وب شم هستم.امیدوارم دوستان خوبی برای هم باشیم

خوش اومدین

ی خانومِ شاد دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:05

وای چقدر سخته این جریان پایان نامه ات دختر! رشته قحطی بود آخه
عب نداره شوهرت عوض همه ی گوشت پاک نکردنا و نون نخریدناش رو درآورد خیلی خجالت نکش :دی
منم ب نوبه ی خودم از دختریت و بابات اینا تشکر میکنم ک اینهمه زحمت میکشن، خداییش همه پی ب کنار اون بوی ماهی زی زی خودش مصیبتیه موندم تو چجوری جمع و جور میکنی همه چیُ! ریزه میزه هم بودی آدم میمونه چجوری انقدر اکتیوی! تو این مدت مغازه هم میرفتی زی زی؟

همین والا!!!!!!!!!!! رشته قحط بود؟؟؟؟؟؟؟؟

آره میرفتم و میرم گاهی.

صاحبه دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:18

ای جانم
بالاخره میرسه یه روزی که بتونی محبتاشونُ جبران کنی
این دخترک شیطونتم چقدر عجله داره واسه اومدن.از دختر من یاد گرفته انگار!
انشاالله آزمایشاتت جواب میده
ما توو شمال ماهی زیاد داریم میگفتی برات میفرستادم دیگه
بیشتر مراقب خودت باش

مسیر دور بود! آشنا زیاد داشتم.

هدهد دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:24

خدا قوت عزیزم
ایشالا که به نتیجه می رسه هرچی انرژی مثبت هست می فرستم برات
عزیزم مواظب نی نی باش خوب دیگه این همه سختی رو تحمل کردی دیگه چیزی به بغل کردن نی نی نمونده هاااااااااااااااااااااا

قیزی دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:30 http://tond-tond-zendegi.blogfa.com

دست همشون درد نکنه که کمک حالتن ، بلخره جبران میکنی انشالله همه چی به خوبی و خوشی پیش بره عزیز نگران نباش من آدرس اصغرشونو دارم بدم ؟

بده

دلارام مهربون دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:38 http://amiralisarfaraz.blogfa.com

سلام عزیزم
خودتو خسته نکن بابا
ان شالله دخترت به سلامتی به دنیا بیاد. اسمش رو چی گذاشتی؟

فعلا اوین !

shadi&ali دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 13:32 httphttp://esfandiha0131.blogfa.com/

وای زی زی جون تورو خدا مراقب خودت باش تو چطور با اون بچه سطل اب بلند کردی خطرناکه گلممم
میذاشتی خواهرت میومد بهت کمک میکرد خب
انشالله که زودی فارغ بشی و نی نی توهم سالم و سرحال بدنیا بیاد.

باید قبل از اومدن خواهر آب ها کلرزدایی میشدن.
زودی = سر موقع

لیلی دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 14:13 http://sky-fall.blogfa.com

عززززیییییزم خدا رو شکر که خانواده ی به این خوبی داری :) یکی رو میشناسم بارداره تازه با کلی بدبختی حامله شده اما شوهرش!!!!!! اوف
خدا همشونو برات سالم و سلامت نگه داره :)
خواب هم به خاطر استرست بوده.سعی کن این اخر کاری آروم باشی...ریلکس باشی :) ازمایشت هم ایشاللا درست انجام میشه نگران نباش خوشگله :)

دیدی خوابام الکی نبود لیلی

marjan دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 14:37 http://radikalayezendegi.blogfa.com

azizam.ishala nini biad az esteresa raha bshi..

به موقعش بیاد

یه دخمل مهلبون دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 15:13

سلام خانومی خوبی؟
گلم خب اینقد کار نکن خب برات خودتو نینی نازت ضرر داره
عزیزم ایشالا که بزودی زود دخمل نازت میاد تو بغلت و خیالت راحت میشه!

سلام عزیزم. آروم آروم کار میکنم

یه دخمل مهلبون دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 15:14

اینم ادرس اکبر آقا:www.for-myhusband.blogfa.com

فی فی دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 15:55

سلام اجی اخی چرا انقد فشار میاری به خودت نی نی گناه داره...رشتت شیلاته؟؟؟؟؟؟؟؟اخه دوماد من دکترایه شیلات داره.....خیلی رشته سختیه

بله‏!‏ اسم دومادتون چیه؟ شاید شناختم!

زندگی با طعم خوشبختی دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 16:16

خدا را شکر که حالشون خوبه و سلامت هستن

خدارو هزاربار شکر

مریم( مامان محمدیاسین) دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 17:19 http://Voroojak90.blogfa.com

وای عجب پستی نوشتی دختر قلبم آمد تو حلقم ،
هزار ماشالله که این همه فعالیت کردی
خدا رو شکر که بابا و خواهرت چیزشون نشده،

خدارو شکررررررررر

خانوم خانوما دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 17:19 http://naznazioyekiyedunash.blogfa.com

زینبی تو رو خدا اینقدر به این دخمل ما فشار نیار گناه دازه خوووووو!!!


ببخشید کم میام پیشت بابابزرگم خیلی ناگهانی از پیشمون رفته کم میام از یه طرف هم امتحانام شروع میشه!!!! دعام کن واسه امتخانام دعای مامانا زود میگیره خواهری

منم گناه دارم خوووووووووو

تسلیت میگم عزیززززززززززم :(
ایشالا همشو خوب میدی

آویشن دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 18:34

عزیزم خدا رو شکر که سالمن
اینقد خودتو سرزنش نکن واسه بچه هم بده.
الهی همه چی به خیری بگذره

چشم. اما خدایی جای سرزنش داره

پرنیاومحسن دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 18:36 http://www.memories-of-2lovers.blogfa.com

همین که خوبن خودشون جای شکر داره؛خودتو سرزنش نکن

چشم پرنیا جونم

خ ت. دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 21:10

آخی خدارو شکر آجی بازم سلامتن و به خیر گذشته...آجی صدقه بده...راستی آجی منو 12 سال بیشتر از خودم تعیین کرد نوشته بودOver worried

چه باحال!

سادات دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 21:45 http://gap62.blogfa.com/

زینب جون فکر کنم نی نی بگه آخه مامان اینم رشته بود انتخاب کردی یا منو بزرگ کن یا این ماهییارو.برای پدر و خواهرتم خیلی نارحت شدم اما اونا برای اینکه تو راحت و به سلامتی زایمان کنی اینهمه سختی کشیدن لطفا به خودت با گریه و ... زجر نده که سلامتی نی نی و خودت به خطر بیافته و اونا بازم تو زحمت بیافتن انشاءالله که خیره

نی نی بفهمه فک نکنم منو به مادری قبول داشه باشه

بنده دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 21:51

سلام عزیزم
ان شاءلله که به سلامتی پایان نامه ت تموم بشه و دختر گلت هم بدنیا بیاد
خداروشکر که پدرو خواهرتون چیزیشون نشده
صدقه بگذارید و مراقب خودت باش عزیزم
ناراحت نباش عزیزم
این ماه آخری خوب نیست برات این همه استرس و فشار عصبی و فشار کاری

سلااااااااااااام

سحر دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 22:11 http://senatorvakhanomesh.blogfa.com

چه خانواده فوق العاده ای قدرشونو بدون.راستی اگه آزمایشاتت عملی نباشه نمی شه؟یعنی از کسی بپرسی یا نمی دونم آخا از رشتت اطلاعی ندارم

نه بابا!

باران رحمت سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 00:25 http://abieaseman.blogfa.com

سلام خانمی قصه نخور برات خوب نیست. خداروشکر تصادفشون بخیر گذشته

غصه نمیخورم دیگه

زهرا... سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:22 http://ghesseye-del.blogsky.com

عزیزم
غصه نخور، خدا رو بی نهایت شکر که خانوادت سالمن
ایشااله همیشه سایه پدر مهربونت بالا سرت باشه، جاده برفی و خطرناک این روزا خدا رحم کرده بهشون
قضا بلا بوده، خودتو اذیت نکن مادر خانومی

قیزی سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:12

خداروشکر که چیزیشون نشده ...

خدارو هزار بار شکر

خانومه:) سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:37

ای واییییییییییییی آخه چرا؟
خدا رو شکر که بخیر گذشته

شهره سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:45 http://shohre24.blogfa.com

زی زی با با اینا خوبن؟؟؟؟؟؟؟؟
چیز خواصی نشده که؟

خوبن عزیزم

tala سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:35 http://terexman.blogfa.com

salam khanoomi
eeeee khoda ro shokr saleman
khob mogheiyatet ezterariye khanom gol
enshaalaaaaah badan jobran mikoni dg
dokhmaletam ja man beboos

تو اگه دستت رسید بهش جای منم ببوس

مریم سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:13 http://cassper.blogsky.com

سلام زینب جون. خوبی گلم؟
آخه درس خوندنت چی بود تو این وضعیت؟ نمیشد مرخصی بگیری. اینجوری هم به خودت سخت میگذره هم به شوهرت. آخی...

ولی غصه نخور همه اینا ی روز تموم میشه و دعا میکنم همشون به خوبی تموم بشه.

مواظب دختر گلتم باش.

مرخصی = اخراجی

ترم 6 هستم و هنوز پایان نامه مونده رو زمین

از سال 90 که حامله نیستم عزیزم !
من ورودی 90 هستم.
بعدشم خداوند لطف کرد و این هدیه ارزشمند رو به ما داد :) و من رو لایق مادر شدن دونست. وگرنه قرار بود بعد از پایان نامم برم تو فکر بارداری

فائزه سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:52

سلام عزیزدلم به خدا خیییلی نگرانتم من روز جمعه برای شهادت امام عسگری عدس پلو نذر دارم برات دعا می کنم حتما حتما .
حال پدر و خواهرت چطوره؟
غر غر مردت رو ول کن اونا هر چقدر هم عاشق کسی باشن بازم اگه یه کم خوابشون کم بشه غر میزنن.
زینب جون فقط تا میتونی مراقب دخملت و مخصوصا خودت باش یه پایان نامه اصلا ارزش اینو نداره که خودت یا بچه آسیب ببینین .
برات خیلی نگرانم آبجی جووون
مواظب باش تورو خدا

حتمااااااااااااااا واسم دعا کن فائزه جونم.


ارزششو نداره درست. اما زحمتای قبلیمم باید بذارم کنار... اون همه سختی رفت و آمد به شهر دانشگاهیم و ... شهریه و هزینه و زمان و ...

فائزه سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:10

اتوکلاو در پویش طب یزد

دستگاه های شرکت ریحان طب
• اتو کالاو 300 لیتری کابیندار پالسماتیک (اتوماتیک یا درب خورشیدی و پمپ و کیوم)
• اتو کالاو 300 لیتری پایه دار پالسماتیک (اتوماتیک یا درب خورشیدی و پمپ و کیوم)
• اتو کالاو300لیتری کابیندار دیجیتالی برقی
• اتو کالاو300لیتری پایه دار دیجیتالی برقی
• اتو کالاو190لیتری کابیندار دیجیتالی برقی
• اتو کالاو190لیتری پایه دار دیجیتالی برقی
• اتو کالاو130لیتری کابیندار دیجیتالی برقی
• اتو کالاو130لیتری پایه دار دیجیتالی برقی
• اتو کالاو100لیتری عمودی دیجیتالی برقی
• اتو کالاو50لیتری عمودی دیجیتالی برقی
• اتو کالاو25لیتری عمودی دیجیتالی برقی
• اتو کالاو25لیتری عمودی پرشردار برقی
• اتو کالاو25لیتری عمودی دیجیتالی برقی(تک فلکه)
اینو سرچ کردم ببین به کارت میاد به خدا دلم داره برات تالاپ تالاپ میکنه من اصلا نمی دونم اتو کلاو چیه
اینم شماره اش:03517256792

اینارو باید بخرم خدا تومن !!!!!!!!!!!! من امانت میخوام یکی دو هفته :

مررررررررررررررسی به فکرم بودی... در کنارش باید لوپ و انکوباتور هم باشه!

ی مامان منتظر سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:42 http://eshghedovomeman.niniweblog.com/

خوش ب حالت با این همه انرژی ...
من ک تنبل بودم تنبل تر شدم

داریم با نی نی با هم استراحت می کنیم

اما هر کار می کنن جون من استرس زیادی بهش وارد نکن فدات شم

دختر کویر سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:48 http://sakhreamtarakkhord.blogfa.com

عزیزم واسه بابات و خانواده ات خیلی ناراحت شدم
خدارو شکر ک سالمن
تو هم خودت رو خیلی ناراحت نکن
ی صدقه بده ایشالا دیگه از این اتفاقات واسه هیچکس نیفته

همون روز من و بابام صدقه داده بودیم قبلش. بازم دادیم.

مهتاب سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 13:10 http://8shahrivar91.blogfa.com

عزیییییییزدلم...نگران نباش ایشالا که پایان نامه ت با موفقیت تموم میشه و بعدش وقت داری که جبران کنی زحمات خانواده ت رو...
ذکر زیاد بگو ایشالا تو کارات گره نیفته.صلواتم زیادبفرست

مهتاب سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 13:11 http://8shahrivar91.blogfa.com

خداروشکر که خودشون سالمن...صدهزار مرتبه شکر....

شکرررررررر

حدیث...عروس جوان سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 15:48

خداروشکر که پدرت و خواهرت خوبن و بخیر گذشته
خودتو اذیت نکن برای گل دخترت خوب نیس,راستی دانشجوی ارشدی یا کارشناسی؟ایشالله که ازمایشاتت جواب میده

ارشد
ایشالا

گیســو کمنـد:) سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 18:23 http://www.khorshedeman.blogfa.com

همسرتو پدرتو خواهری خسته نباشن دوستت دارن دیگه

ای وای خداروشکر خوبن
صدقه بده عزیزم

خیلی مواظب خودت باش انقدم به خودت فشار نیار نی نی اذیت نشه

خدا حافظ تو و نی نی باشه انشالله عزیزم

محدثه:) سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 22:16 http://taranetanhayi.blogfa.com

اااااااااااای واااااااای زینبی خداروشکر ک چیزیشون نشده حالا

خداروشکر

همشهری سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 23:24

سلام خوبی من همشهریتون هستم؟
دستگاه اتو کلاو رو میخاین بخری؟ن،اگه برا ی استفاده میخاین جهاد دانشگاهی یزد داره خاستم کمکی کرده باشم
میتونم بپرسم چندسالتونه و تو کدوم شهرستان هستین؟؟

واقعااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لوپ هم دارن؟؟؟؟؟

شما اونجا دانشجویین یا ...؟

فقط میخوام دو هفته ای استفاده کنم حتی شایدم کمتر....

26 سالمه. اردکانم

فائزه چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:39

سلام از دیشب تا الان توی فکرت بودم داشتم از استرس می مردم به خدا برات خیلی دعا میکنم توروخدا خودتم بیشتر به فکر سلامتیت باش منم برای کارآموزیم انقده خودمو کشتم آخرش 18شدم توی ماه رمضون راه میوفتادم میرفتم شرکت توزیع برق دور از جونت عین خخخخررر کار میکردم آخرشش مهندسه کشت خودشو
اما برات دعا میکنم که انشاالله هم نی نی رو راحت به دنیا بیاری هم فارغ التحصیل بشی
به آبجی جونت سلام مخصوص برسون
سلامتی خاله هایی که مث فرشته نجات به داد خواهر و خواهر زاده میرسن در لحظه های نا امیدی بزن دست قشنگه رو

منم نصف کارآموزیم ماه رمضون بود! چقدر بد بود!

بهار چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:03 http://safuri.blogfa.com

عزیزم خداروشکر خودشون سالمن ضرر مالی جبران میشه..
نکن با خودت این کارارو دختر مواظب خودت باش لحظات حساسیه این اواخر

چشم!

فاطیما چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:48 http://rune.blogsky.com

خدا رو شکر بخیر گذشته:)

فاطیما چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:49 http://rune.blogsky.com

خدا رو شکر بخیر گذشته:)

ماه چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 16:10 http://mygoodlive67.blogfa.com

چه با حال شما مهای و آکواریوم دوست دارید باحاله اما مراقبتش کار مردونه اس
من از این ماهی گوشتخوارا و لجن خوارها میترسم
زینب بیصبرانه منتظر بدنیا اومدن نی نی شما هستیم که ان شالله صحیح و سلامت بدنیا میاد
مراقب خودت باش وزنه سنگین برندار زینب من از دوران بارداری فقط اینو میدونم که وزن سنگین نباید بردارن

نه دوست ندارم!!!!!!!!!! توفیق اجباریه!

محدثه چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 19:26 http://taranetanhayi.blogfa.com

افررررررررررین ب همسریت
5صب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خداب دادت برسه بعد ازینم ک اوین میاد نمیذاره بخوابی
البته ایشالا اروووووووووم عزیزه خاله
من اپممممممممممممممما

دارم تمرین میکنم واسه آوین

روژان&رهام چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 19:34 http://kolbeye-ma-88.blogfa.com

آخییییییییییییی ماهیارو




عزیزم خداروشکر که به خیر گذشت اون تصادف..

ایشالا هیچوقت اتفاقات اینچنینی پیش نیاد واستون

ان شاالله . و برای بقیه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد