من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

درخواست رمز و آدرس

از طریق مهتاب و آویشن دو تا دوست عزیزم متوجه شدم با گوشیم هیچ کامنتی ثبت نمیشه!!!!!  واقعا که. برای خیلی هاتون کامنت میذاشتم همیشه !!!!  از تولد دخترم دیگه با گوشی خوندمتون. وقتایی که تو تخوتخواب دراز کشیدم وقتایی که دارم شیر میدم وقتایی که مشغول خواب کردن پرنسسم بودم...! پس دیگه میخونمتون اما کامنت نمیذارم مگر با لب تاب بودم! رمزی چیزی بود واسم بذارید! 

 

میگم من چون وقتم محدود شده میخوام ادرس هر وبلاگ و رمزشو یه جا جمع کنم هر تو کامنتای عهد بوق نگردم ممنون میشم اونایی که رمزی مینویسید آدرس وبلاگ و رمز رو واسم الان بذارید من یه جمع بندی داشته باشم!!!!!

کم آوردم

دیگه خسته شدم. . . بعد از بدو بدوی روزانه و بشور و بساب و . . . وقتی دیگه نا نداری و فقط میخوای سرتو بذاری رو بالش و ساعت ها بخوابی، تازه باید با عروسک سرو کله بزنی و انقدر لی به لالاش بذاری تا بخوابه.  وقتی نهار رو ساعت 6 میخوری درحالیکه صبحونم نخوردی. وقتی همسرت بعد خوردن شامی که با هزار بدبختی موفق شدی آمادش کنی میگه چرب بود‏!‏ وقتی یک عالمه بغض داری و همسرت میپرسه چرا ناراحتی؟ میگی ناراحت نیستم خوابم میاد و وقتی روشو کرد اون ور اشکات گوله گوله و بی صدا صورتتو خیس میکنن. 

تند تند بگم برم !

این نیم وجبی عاشق بازیه 

هیچ وقت فکر نمیکردم بچه های یه ماهه انقد توجه داشته باشن و انقد بفهمن ! 

همیشه از این جقجقه ها بدم میومد چه خوب شد که واسش خریدم ! 

عاشق جقجقه هاشه ! 

حتی یه روزم بدون اونا سر نمیکنه . انقد زیر لب نق میزنه تا واسش بیارم و شده یک ساعت کامل منو مچل میکنه دونه دونه نشونش بدم و دونه دونه صداهاشونو که مختلفن در بیارم واسش! 

بعضی روزا انقد خوب و آرومه که اجازه میده ساعت ها پای نت و تلفن بشینم! 

بعضی روزا بلایی سرم میاره که آرزو میکنم نیم ساعت بذاره بخوابم! 

ماساژ رو خیلی خیلی خیلی دوس داره. هر چند تو نت خوندم بهتره ماساژ نوزاد از 6 هفتگی به بعد باشه . اما این خانوم کوچولو اونقدر دوس داره که نمیتونم واسش ازش بگذرم! 

وقتی باهاش صحبت میکنیم به لبام دقت میکنه و حرکات لبمون رو زیر نظر داره! 

اگه گرسنش نباشه با ناز کردن سرش و نوازش موهاش میشه خوابش کرد! 

 بابای دخملی سرما خورده شدید. از اینکه نمیتونه دخملی رو ببوسه ناراحت و دلتنگه!

نمیدونم کی گوششو سوراخ کنم.

سبد لباس چرک

کار بابای عروسک شده رفتن به حمام و دیدن لباس کثیف توی سبد مخصوص دخملی و ذوق کردن واسه شستن لباساش! 

و در ادامه بلند بلند قربون صدقه ی لباسا رفتن: 

_ شلوارررررررررررررررتو بخورم!!! 

_ شورت عینکیه باباااااااااشه! 

_ آخرش یه روز قوووووووووووورتت میدم با این لباسا!  

_عروسک بابااااااشه! 

نازِ ِ بابا ، جون ِ بابا ، عشق ِ بابا ، نفس ِ بابا ، عمر ِ بابا ...  و همین جور الی آخر.... !!!!

 

صابخونمونم هر چند وقت یه بار که بهم سر میزنه میگه دیشبم صدای بابای دخملی میومد پایین!!!!!!!!