من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

عکسای اتاق نی نی

کمد  

  تخت   تختش ساده س( تخت نوجوان گرفتم)

سرویس غذاخوری  (هفته پیش از مشهد گرفتیم ) قابلمه مس رو هم مامان از همین جا گرفت :)

عروسک 

داخل کمد   

داخل کمد 2

کفش  از زمان های مختلف و شهرهای مختلف جمع شده ! به خاطر همین همه مدلی داره ! دخترونه ، پسرونه!

سرویس خواب  عید امسال از دیلم گرفتم! قنداق فرنگیشو جدا هفته پیش از مشهد گرفتم.

کیف و کوله  هر دوتاشو از لولو ستنر ِ قشم گرفتم. آبیه چرخداره و و به کوله هم تبدیل میشه. صورتیه کوله.

لباس 1 سفیده رو بهمن از پاساژ دریا قشم گرفتم (درگهان) صورتیه رو پریروز از همینجا! 

لباس 2  سفیده بهمن قشم - طوسیه پارسال تیر کیش

لباس 3  عاشق این هستم. مخصوصا وقتی بچه میپوشه اون شکل رو به خودش میگیره ! بهمن از قشم خریدم.

لباس 4  هر 4 تاشو مامانم داده :)

لباس 5  پریروز از همین جا خریدم. خیلییییییییییییی جیگره !

لباس 6  آویز لباس، داخل کمد که عکس چندتاشو  که دوس دارم، جدا براتون تو عکسای بالا گذاشتم.

سطل آشغال و جا دستمال کاغذی  پارسال مهر از مشهد خریدم.

سرویس حمام  روز قبلِ سونوی تعیین جنسیت مامانم از اینجا خرید و ممکنه برم با صورتی عوضش کنم.چون سرویس حموم خودمونم صورتیه. میگم اینام بذارم تو حموم با هم یه رنگ باشه و هم اینکه نی نی دخمل شد، وگرنه نارنجیشو دوس دارم!

سرویس حوله پارسال مهر از مشهد گرفتم. 

 

اینجا یه سیسمونی لباسای تابستونیشو حراج گذاشته اگه همسری حوصله داشته باشه امشب میریم اونجا. آخ جون  

اما همین الانشم همه کشوها و کمدای نی نی پره ! یه کشو سرویس لوازم بهداشتی بود عکسشو نذاشتم خب همه سرویس بهداشتیا مثل همن دیگه ! شامپو و دستمال مرطوب و پودر بچه و صابون و ... 

یه کشو هم بالش شیردهی و شیشه شیر و پستونک و بینی گیر و مسواک انگشتی و مسواک معمولی و دندون خارک اینا بود   

دوتا کشو هم لباسای نوزادی و لباس خونگیاش بودن

مامانم میخواست پوشک ایناشم بخره ! نذاشتم. گفتم به دنیا بیاد (ان شاالله) ببینیم چی بهش میسازه و اینا ! چون دوستم کلی مولفیکس خریده بود تو 4 ماهگی حاملگیش. بعد وقتی بچش دنیا اومد هم خیلی زود رشد کرد نصفش سریع کوچیک شد هم با پوستش سازگار نبود مجبور شدن مارک پوشکُ عوض کنن و همش موند رو دستشون! حالا هر کیُ میبینه بچه داره زود تبلیغ پوشکای موندَشو میکنه تا آبشون کنه : D

 

داشت یادم میرفت ! سرویس کالسکه هم داره بچم  اما خب تو بسته بندیه. پارسال از کیش خریدم 700 - 800  بعد هفته قبل همون مارک و مدل و رنگ یک و پونصد شده بود ! به  خواهرم گفتم حاضرم همین الان سرویس کالسکشو بدم و یک و پونصد بگیرم   این سایتشه اما هر چی گشتم نفهمیدم از کجا باید مدل کالسکمو پیدا کنم!

دخمل

همه چی دست به دست هم داد و امروز رفتم سونو. 

نی نی دخمله  

سرویس خواب رو آنتیک خریدیم که کلی هست. عکسشم میذارم اگه باباش یه تکونی به خودش بده و تختشو ببنده.

اینجا... خونه ی عشق...

12 روز خونه نبودم. مسافرت خیلی خوش گذشت هر چند گهگاهی اذیت شدم. وسطاش انقد دلم برای عشقم تنگ شده بود به غلط کردم افتادم که دیگه من غلط کنم تنها برم مسافرت! اما خب دوباره برا مسافرت بعدی یادم میره!!!! آخراش واقعا لحظه شماری میکردم برگردم به این شهر کویری...  حتی یادم رفته بود دیگه آب هم قابل نوشیدن نیست و آب معدنی میگیریم...  

با مامان اینا شنبه ظهر رسیدیم اینجا. 

تا آخرای مسافرت یه شکم معمولی داشتم که وقتی تاب شلوار میپوشیدم کاملا اسپورت و فیکس بودم. اما تو یه هفته خیلی ناگهانی شکم در آوردم!  و الان دیگه معلومه نی نی دارم  مامانم بی صبرانه منتظره بریم سونوگرافی برای تعیین جنسیت  دیروزم که رفته بودیم خیابون و سیسمونی فقط قدم بزنیم و نگاه کنیم، طی یک عملیات انتحاری مامان سرویس خواب نی نی رو خرید!!!!!!!!  دستش درد نکنه :) الان اتاق نی نی رو چیدیم!!! و نی نیم تخت و کمد و دراور و ویترین داره  نامرده هر کی تو دلش بگه چقد عجول  خب ذوق داشتیم دیگه! 

 

بدون شک همسرم از بهترین همسران دنیاس  تازه به این نتیجه نرسیدما ! جدیدا بیشتر به این نتیجه رسیدم  وقتایی که عصبیم یه چیزایی میگم یا مینویسم شما باور نکنید  

 

پاستیل

دیشب این زن و شوهره تو ماه عسل رو دیدین؟  که شوهره هر جمعه برای زنش پاستیل میخرید :)

به همسر میگم صبح هررررر جمعه پاستیل خریدن به درک شده اصن یه چیزی برای من بخری؟ اصن  تو میدونی من چقدر پاستیل دوس دارم؟  میگه واقعا؟؟؟؟ دیگه چیا دوس داری؟ 

میگم خجالت بکش! تو هنوز نمیدونی من چیا دوس دارم !!!!! هیچی دیگه 5-6 سال طول کشید روز تولدمو یادش دادم حالا باید کم کم شروع کنم یادش بدم چیا دوست دارم!

اندر احوالات این روزها

 
من و کودک الان این شکلی هستیم ! 

 

 

یعنی الان میتونه انگشت شست رو بمکه !  کلا هم اندازه ی یه لیموه!

 

من از بوی گوشت قرمز شدیدا حالم بهم میخوره. رفتم سه کیلو گوشت گرفتم 2 روز تو یخچال موند منتظر همسر که بره ورش داره خوردش کنه اما.. ! داستان همیشگی! بهش میگم این گوشته مونده. میگه ماسک بزن خوردش کن ! دیگه دیدم یه روز دیگم بمونه باید بدم گربه ها بخورن آوردم روسری بستم به دهن و بینی ! تا هیچی حس نکنم. همشو خورد کردم 200 گرمش مونده همسر عذاب وجدان گرفتن !!!!!!!!! اومده به زور ازم میگیره میگه نه بقیشو من خورد میکنم !!!!!! همچین میگه بقیش انگار فقط 200 گرمشو خورد کردم و بقیش مونده !!! گفتم همین یه ذره مونده همونجور که 2 کیلو و 800 گرمشو خورد کردم اینم خورد میکنم ! به زور و دعوا ازم گرفت. میدونم دیگه . برای اینکه فردا نتونم بگم کمکم نمیکنی!  

 

شوهر هررررررر چقدم که عاشقت باشه باید تنبل نباشه !  

رفتم یه باکس آب معدنی گرفتم ( جریان کمبود آب رو دارین که)  بعد آوردمش بالا. همسر میگه واااااااای اینو چرا آوردی بالا؟ سنگینه برات خوب نیست ! میگم خب همش 3 کیلوه دیگه. میگه دقیقا چطور حساب کردی؟  این 9 کیلوه !! 

من: وااااااااااای راس میگیا !

....

 یه ساعت مونده به اذان... همسر از خواب بیدار شده و خوابالوده. داریم میزنیم تو سر و کله ی هم و شوخی میکنیم و بزن بزن ! یهو گوشیش زنگ میخوره. میرم براش بیارم. چون اصلا نا نداره از جاش بلند شه. یه شماره افتاده. همسر میگه کیه. منم الکی برای اینکه حالشو بگیرم میگم هه هه هه رئیستونه ! همسر گوشیشو نگاه میکنه میگه ولی واقعا رئیسمونه !!!!!!  من:  .  من اصلا نمیدونم رئیسشون کی هست ! الکی گفتم! هیچی صحبت میکنن... بعدش همسر از جاش میپره و میگه باشه همین الان خودمو میرسونم . من :  همسر میگه باید سریع برم خط خوابیده. میگم خب هیشکی غیر از تو نیست درستش کنه؟ اصلا مگه این یارو رئیس نیست؟ بلد نیست درست کنه؟! میگه اون بلیط داره باید بره تهران به خاطر همین زنگ زد به من. گفتم نمیشه فردا صبح درست کنید؟ گفت نه عزیزم خط خوابیده ! یعنی تا صبح کارخونه بخوابه؟! نمیشه همچین چیزی ! همسر خیلییییییییی سریع آماده شد آژانس گرفت رفت. کارخونه ۳۰ کیلیومتر بیرون از شهره  عشقم دم افطاری  حالا من ناراحتم. با اینکه روزه نیستم. اما هر شب کلی ذوق داشتم با همسری سر سفره ی افطار مینشسم و وقت اذون همسر دعا میکرد و خرما و چایی و ...  امشب تنهام. بهش کلی سفارش کردم اذون دادن حتما بره یه چیزی بخوره . گفتم اونجا افطار میدن؟ گفت آره بابا  اما من بازم ناراحتم!

...

*دیروز همسر ساعت 18 اومده خونه و طبق روال همیشه در بدو ورودش منو غرق بوسه کرده ! به خاطر این روزها ریشاشو نزده. همه ی پوستم تیغ تیغی میشه! بهش میگم وقتی بچم دنیا اومد با این ریشا پوست لطیفشو تیغ تیغی نکنیا  

3-4 ساعت گذشت و من این قضیه رو فراموش کردم. بعد از افطار پای تلویزیون نشستیم که عشقم میگه آخی باید به خاطر بچمم که شده مواظب ریشام باشم و اگه یه ذره ریش داشتم بوسش نکنم  

  

* فیلم مادرانه تموم میشه میگم بزن شبکه دو الان خروس میده ! 

بعد یه نگاه خیلی بدی بهم میکنه و میگه امشب خروووووووس میده؟ واقعا که! 

میگم: خب چرا نده؟ 

میگه :  تو بلاد کفر بزرگ شدی؟؟؟؟؟!!!!!! 

میگم: خب شهادت تموم شد که :( 

میگه: وای تو چرا انقد خنگی؟! 

من:  خب پس چرا مادرانه داد؟! 

همسر دیگه دید با منه خنگ صحبت نکنه بهتره !   و فقط سرشو به نشونه ی تاسف تکون داد

 

* تا دو دقیقه قبلش تحویلم نمیگیره ها ! بعد رفته سرجاش بخوابه میگه قربووووووووونت برم !!!!!!!! بیا به پاهام کرم بزن ! 

گفتم با همین قربونت برم ، قربونت برم ها گولم زدی نشوندیم پای سفره ی عقد! دیگه گول قربونت برماتو نمیخورم  

 

*پریرروز یکی ازم یه سوال ژنتیک پرسید رفتم جوابو براش پیدا کنم. کتاب ژنتیکمو از کتابخونم برمیدارم و بازش میکنم غافلگیر میشم ! 4 تا از عکسای بی نظیر عقدمون توشه ! وای ! یادم میفته روزی که امتحان ژنتیک داشتم قبلش از شمال میرم تهران بعد خواهر شوهری اون عکسارو که چاپ زده میده بهم و منم چون درگیر امتحان سختی بودم ! میذارمشون لای کتاب که بعدا به همسر نشون بدم و سورپریز بشه! آخه ما از عقدمون حتی یه دونه عکسم نداریم. همه 20 -30 تا عکس گرفتن فعلا بهمون ندادن. هیچی دیگه. بعد امتحان ژنتیک کلی امتحان دیگه هم دارم و کلا عسکسا رو فراموش میکنم ! تا بعد 20 روز برمیگردم خونه ی عشقمون و کتابامو که ازشون خسته شدم بدون نگاه کردن میذارم تو کتابخونه! بهمن 90 بود! تا دیروز. وقتی عکسارو به همسر نشون دادم انقدررررررررررررررررررررر خوشحال شد انگار دنیارو بهش دادن  

            

پراکنده نوشت

_  من دارم کتاب میخونم همسر داره تلویزیون مبینه . یهویی میگه اگه پسردار شدیم اسمشو بذاریم جلال. 

من:  چرا جلال؟؟؟؟؟؟؟ 

انقد جدی گفت باورم شد خب ! 

نیشخند میزنه میگه خب از وقتی حامله شدی همش داری کتابای جلال*آل*احمد میخونی. یه کتابش تموم میشه اون یکی رو شروع میکنی   

 

_ شب کنار هم دراز کشیدیم و حرف میزنیم تا خوابمون ببره. بهش میگم اولین بار رفتم دکتر بهم تاریخ 13 بهمن دادن. اولین سونو تاریخ 11 بهمن دادن. این سونو آخری بهم تاریخ 9 بهمن داد. همینجوری پیش بریم بچم چند وقت دیگه دنیا میاد ! 

میگه نه خیرم همون 12 بهمن دنیا میاد ما خونوادگی انقلا*بی هستیم  ( خودش 9 دی هست )  

 

_ دیشب دوستم اس داد شما نمیخواد بیاین من و شوهرم و پسر عمم آخر شب ویترینارو میبریم. عاقا، همسر فک کنم شب عقدمونم انقد خوشحال نشده بود    

 

_ دوستان این مطلبی که پست قبل اشاره کردم اشتباه نشه  این بوتیکه  چند ماه پیش خیلی یهووویی شد و بعدشم چون خیلی شغل مفرحی هست و من از نوجوانی بهش علاقه داشتم با دوستم شریک شدیم و دست به این کار زدیم وگرنه به عنوان شغل اصلی اینجانب نمیباشد   که الانم توش موندم چون چه میدونستم به این زودیا مامان میشم ! بعدشم هر چی به دوستم میگم من شیفت خودمو کسیو میارم بهش پول میدم قبول نمیکنه  میگه به هیچکیییییی غیر از خودمون اطمینان ندارم و نمیخوام کسی وارد دخل و خرجمون بشه. خولاصه کلی هم سرمایه گذاری شده نمیشه همینجوری ولش کنم خب :( بعدشم ما آمار وسایلامونو نداریم دوستم از این لحاظم راست میگه. از کجا بدونیم طرف چی فروخته چی نفروخته؟ کسی نمیدونه این مدل مغازه ها یا فروشگاها که آمار دقیق وسایلشونو ندارن چطور فروشنده میذارن برای فروشگاهشون؟ ؟؟ اگه کسی میدونی حتما راهنمایی کنه.

وسایلمون اصلا طوری نیست بشه آمارشو داشت. یعنی تنوع جنسمون شدیدا بالاست. حداقل 20*مدل شال و روسری داریم. 100*مدل تاپ و تیشرت و اینا.... ست و لباس زیرم که انقد داریم دوستم میگه تا 3 سال دیگم بسمونه !!!!!!  

بعدشم من هیچ وقت به این کارم به عنوان شغل نگاه نکردم. این فقط یه جور کسب درآمد بود برام !!!!! دوستایی که رشته ی منو میدونن من قراره سال بعد در رابطه با رشتم یه کاری راه بندازم. اون وقت دیگه حتما فروشنده میخوام برای اینجا. 

_ انقدر هوا گرمه که ما بین ساعت 2 بعدازظهر تا 7 عصر مستقیم زیر کولر هم که میشینم همینطور عرقه که میریزم  خدایا بهمون رحم کن. کولرامونم دیگه جواب نمیدن  صاحبخونمون به فکرش زده بود کولر گازی بخره. برای خودشون هاااااا نه برای ما  بعد رفته بود دیده بود 4 تومن ایناس ! گفت خب دیگه گرما یکی دوماه دیگه تموم میشه  

بین این ساعاتی که گفتم حداقل سه بار میرم حموم و دوش آّب سرد میگیرم. واقعا طاقت فرساس... 

به نظرم حاملگی برای این مناطق تو فصل سرما باشه خیلی بهتره تا گرما... حداقلش 9 ماهِ 3 فصل ِ دیگه باشه غیر از تابستون. بعضی وقتا حس میکنم با بچم داریم تلف میشیم  

 

 

همین جا از تک تک کسایی که اینو میخونن خواهش میکنم از آّب درست استفاده کنید... بخدا ما آب نداریم... پارچ آّب رو میذارم زیر شیر آب بعد یه ربع پر میشه ! بعد با اون ظرفارو میشورم... توروخدااااااااااااااا درست مصرف کنید. 

 

موندم چطور میخوایم جمعیتمونو به 150 میلیون برسونیم

عنوان نداره فعلا !

امشب سر افطار یهو با هم دستمون میره طرف قاشق عسل ! من سریع دستمو پس میکشم که همسر اول عسل برداره. 

اونم انگار نه انگار منم میخواستم عسل بردارم خیلی رله به کارش ادامه میده!  

میگم: اصلا مثل من از خود گذشته نیست ! بعد میبینم عسل رو میذاره روی نونی که دستش بود و اونو میاره طرف دهن من ! خدای من !  همسرم این قضاوت زودهنگاممو ببخش   

آقا خب تقصیر من نبود. ایشون اصلا از خودگذشتگی بلد نبود ! اصن فکرشم نمیکردم !  

 

نمیدونم بهتون گفته بودم یا نه ! با دوستم شراکتی یه بوتیک داریم ! بعدشم قراردادمون تموم شده و یه چند وقتیه درگیر اسباب کشی هستیم چون صاحب مغازه ی نامرد الکی اجاره رو برد بالا. جوری که واقعا نمی ارزید. اصلنمممممممممم فکرشو نمیکرد ما جمعش کنیم چون جا افتاده بودیم اونجا و تقریبا همه میشناختن مغازمونو. اما من انقد از دست طرف عصبانی بودم که به شریکم گفتم برای نواختن مشت محکمی بر دهان استکبار هم که شده خالی میکنیم اینجارو! دوستمم شدیدا موافق بود با من ! اول طی چند روز قشنگگگگگگ مغازه رو خالی کردیم بعدش  زنگ زدم به صاحب مغازه و گفتم ببخشید کی میتونید بیاید کلید رو تحویل بدم؟  اصن شوکه شده بود!!!!!!!! چون سال های سال بود اون مغازه خالی بود و همین جا میتونم اطمینان 100% بدم که تا سال های سال هم کسی اونجا رو اجاره نخواهد کرد !! ولی عجب دلم خنک شد! نتیجه طمع کاری همینه دیگه! میخواست طمع نکنه به اجاره ی بیشتر ! پشت تلفن همچین به خواهش تمنا افتاده بود که خالی نکنید ! و دخترم اینجا شما جا افتاده بودید و الان همه جا حرف جنسای شیک شماست و ... !

بعدشم من چون روز آخری هیچ خاطره ی خوشی نداشتم (صحنه ی دیدن آقا موشه!  ) حتی اگه قرارداد هم داشتیم اونجا نمیموندم !  

اینارو گفتم که اینو بگم: 

چقده وراجم !  این هم مقدمه بافتم! هیچی دیگه چند شبه که من ساعت 1  و 2 نیمه شب میام خونه و بالاخره کارای دکور زنی تموم شد و فقط مونده ویترین هامونو که 4 تا هستن 3 تا خیلی بزرگ و یکی متوسط ، ببریم. از اونجایی که تو کارهای قبلی همسر دوستم خیلی کمکمون کرده بود من دیگه واقعا خجالت میکشیدم و از همسر خواستم امشبه رو بیاد کمک که ویترین ها رو ببریم. از همسر انکار و از من اصرار... از سر افطار بحث شروع شد تا بعد فیلم "مادرانه" همش میگفت خانومم اصلا حرفشم نزن ! خیلی خستم و ... . من هر چی میگفتم فقط نیم ساعت. خواهش میکنم. کلی هم خودمو لوس کردم. کلی هم گفتم نی نی میگه مامانمو حمایت کن! بعدش گفت :آدم یه زن زبون نفهم داشته باشه برای 7 پشتش بسه ! پسرم و پسرش و پسرش و پسرش و .... نیازی به زن گرفتن ندارن ! منم اصلا کم نیاوردم گفتم آدم یه شوهر داشته باشه که نه حامی باشه نه کمک کن باشه برای هفت پشتش بسه دخترم و دخترشو دخترشو دخترشو.... نیازی به شوهر ندارن !  گفت بسه دیگه حرف نزن میخوام بخوابم! گفتم آهان ! تو امشب بیا قول میدم 3 روز باهات حرف نزنم! گفت قبوله ! ( آخه همیشه میگه انقد حرف میزنی نمیذاری استراحت کنم یا میگه حرفات شب موقع خواب تو تخت خواب یادت میاد! )  

خلاصه این طوری شد که با کلی اصرار و قبول هر گونه خفت و خواری! تونستم راضیش کنم. قرار بود دوستم وانت فامیلشونو جور کنه و ساعتای 11 اینا خبر بده . دوستم زنگ زد و گفت وانت جور نشده !!!!!!!!!!! یعنی همون جااااااااااااااااا میخواستم بگیرم خفش کنم !!!!!!! وقتی پای تلفن گفتم یعنی چی امشب جور نشده؟؟ دیدم همسر داره زیر زیرکی میخنده  و نیشش وا شده !!!!  هیچی دیگه به همین راحتی ضایع شدم رفت ! بعدش که تلفنو گذاشتم همین آقا که چشاشو رو هم گذاشته بود و همش تظاهر به خستگی شدید میکرد و همش میگفت از شدت خواب دارم میمیرم همچین شاد و شنگول شده بود و هی تلویزیون رو این کانال اون کانال میکرد دنبال یه فیلم خوب میگشت !!!!!!!!!!!

یه روز پر دردسر !

امروز خیلی روز وحشتناکی بود... از اومدن موش تو مغازه و پریدن من به بالای چهار پایه و از اونجا رو ویترین ! و نرفتن موش پررووووووو هر چقد براش انواع و اقسام اشیا رو پرت کردم ! و فرار کردنم به طرز وحشتناکی از اونجا و اینکه خیالم راحت شد حالا درو قفل میکنم و میرم ، دست میکنم تو کیفم و میبینم کلید رو داخل مغازه کنار آقا موشه جا گذاشتم  خیلی بد بووووووود خیلی. تو عمرم انقد جیغ نزده بودم. 

و بعدش اینکه منشی بهم تاکید فراووووووووووون کرده بود سر ساعت 3 مطب باش و من از تاکید شدید ایشون ساعت 2:45 اونجا بودم و دیدم در بسته اس !!! و تو آفتاب 54 درجه وایسادم و هر لحظه به امید اینکه تا 5 دقیقه دیگه میاد و این 5 دقیقه 5 دقیقه شد ساعت 4:30 و مخم ترکید تو آفتاب و آبی در بدنم باقی نموند در واقع !!!!!  

و وقتی اومدم خونه و بدو بدو پریدم تو ذسشویی یادم اومد صبح همسر طی کشیدن سیفون به طرز خفنی باعث شده اسپری خوش بو کننده ی هوامون از رو سیفون پرت بشه داخل توالت و از اونجا رفته داخل و فقط سرش دیده میشه و هیچ جوره بیرون نمیاد ! با عرض معذرت فراوووووون دسشوویی رو مجبور شدم تو حموم  سرو تهشو هم بیارم  

و سپس زدن کلید کولر که بعد این همه وقت گرما بشینی زیر بادش بعد متوجه بشی کولر سوخته !!! 

 بعدش برای خنک شدن بری دوش آّب یخ بگیری. همسر هم با تشنگی فراوون از راه برسه و دلشو صابون زده تا افطار زیر باد کولر میخوابه و بعد با این صحنه مواجه میشه :( و بهش میگم اول همه بره به حساب دسشویی برسه که من نیم ساعت یه بار دسشویی دارم ! بعد که میره تو دسشویی تو هر دستش چند تا دستکش پلاستیکی روهم میپوشه !!!!!! بعدشم کلی اوغ میزنه و بدون اینکه کاری پیش ببره میاد بیرون !!!!!! و منم با این وضع و حالم طی یه حرکت سریع چند ثانیه ای اسپری رو میارم بیرون و خوشحالیم به 5 ثانیه نمیکشه که متوجه میشه در سرپوش سوراخ توالت رو تو این عملیات شکوندم و افتاده ته سوراخ توالت. یعنی میخواستم سرمو بکوبم به دیوار !!!!!! و بعدش همسر میگه بی خیال اینو دیگه نمیشه کاریش کرده فرا به یکی پول بده بیاد اینو درش بیاره !!!!!!!!!  میگم : واااااااااا چی بگم؟ به کی بگم !!!!!!! 

و طی یه عمس بسیااااااااااااااااااااااااااار حال به هم زنانه ی بعدی اینم در آوردم. خیلی صحنه ی بدی بود خدا نیاره واقعا ! بعدشم زنگیدیم یکی اومد کولرو درست کرد و کلی پیاده شدیم تو این موقعیت مالی ! اومدیم بعد 4-5 ماه تراسو بشوریم ( به علت کمبود آب نمیشوریم) متوجه شدیم چاه گرفته و هیچ جوره خیال باز شدن نداره ! همسر با سیخ و تلمبه و همه چی امتحان کرد. تراس شده بود استخر ! یه قطره آبم پایین نمیرفت !سر بلند کردیم دیدیم افطاره !!!!!! 

 

همسر وقتی ازم چیزی میخواد یا کارم داره صدام میکنه: زی زی ِ من ! عزیزم ! خانومم! و من خیلی راحت میتونم بفهمم چه خبره !  مثلا وقتی رفته حموم و یادش رفته حوله ببره ! یا اینکه حال نداره جوراباشو بشوره ! یا اینکه میخواد براش افتر شیو بزنم ! یا اینکه میخواد پاهاشو براش کرم مرطوب کننده بزنم ! یا اینکه میخواد لب تاب رو جمع کنم تو کیف مخصوصش که فردا ببره سرکار ! یا اینکه رفتیم تو تختخواب و یهو یادمون میفته یکی از لامپای هال رو یادمون رفته خاموش کنیم ! یا اینکه یادش میفته موبایلشو یادش رفته بیاره کنار خودش بذاره!

در حالت عادی: ززززینـــــــــــــــــــــــب یه دقیقه بیاااااااااااااااا 

 

 

دقیقاااااااااااااا همین الان وقتی داشتم این تیکه آخرو مینوشتم همسر گفت عزیزم ! خانومم! گفتم بله؟ گفت چندتا کار داریم ! کرم و موبایل و پودر !  بهش گفتم بیا ببین من الان اینجا چی نوشتم !!!!!!!!! 

نیومد ! گفت نه تو بیا این چندتا کارو انجام بده بعد برو بقیه ی چت بازیت ! گفتم چت بازی نمیکنم دارم وبمو مینویسم برو بخون ببین دقیقا چی نوشتم ! 

 

پ.ن: ماه عسل امشب قشنگ بود نه؟ بعد اون همه دردسر دیدنش خستگیمو در کرد !

جایزه

بچه ها ببخشید دیگه من انقد تند تند آپ میکنم تازه انقد چیزا هس که تعریف نکردم اما خب روم نمیشه  اگه تعریف کنم همشو یا خیلی مطالب طولانی میشه  یا تند تند آپ میشه ! 

 

چون دیروز نی نیم منو تحویل گرفت و بچه خوبی بود و برام دست تکون داد همون دیروز براش جایزه خریدم  

هر شبم یکیشو براش میخونم !  

                                   

 

بچه ها همش 71 تا رای جمع شده برای برنده شدن بسیووووووووور کمه  میشه بازم رای جمع کنید

تلافی من :D

پریروز همسر پای لب تاب بود صدام زده میگه چند گیگ از نتمون مونده؟ میگم چرا؟ میگه آخه من دارم یه نرم افزار ۷ گیگی دانلود میکنم. یهو تموم نشه نصفه نیمه بمونه!

تا اینو شنیدم عین برررررررق از جام پریدم  گفتم ۷ گییییییییییگ؟ چه خبره. زود کنسلش کن ! گفت خب نرم افزار سنیگنی هست. گفتم بری بخریش ارزون تر پامون تموم میشه. قطعش کن ببینم ! 

بعد دیگه اونجا حرررررررررررصم گرفت که فهمیدم مربوط به کارش میشه و برای محل کارش داره دانلود میکنه اونم چی، تو محل کار خودشون اینترنت رایگان دارن!!!!!!! و بیشتر میدونین از چی حرصم گرفت؟ 

من یه نامه ای رو باید میبردم نظام مهندسی اینجا. ( از همدان ، همکار سابقم میخواست بفرسته) بعد همش به همسری میگفتم از فکس محل کارت بگیرش دوستم فکس میکنه. بعد نامهه تا سوم تیر وقت داشت. اون روز هم 1 تیر بود. همسر میگفت نخیررررررررررررر فکس شخصیمون که نیست. بیت المال میشه ! بعد میگفتم بابا یه صفحس جون من جون نی نی ! برگه آچارشم میدم بهت ! میگه برگه آچارشو میده بقیه چیزاش چی ! میگم خب به جای بقیه چیزاش چندتا برگه آچار میدم بهت. میگه نه خانومم اصرار نکن ! این همه جا فکس دریافت میکنن برو یه جایی رو پیدا کن بگیرش. 

منم  با این بچه تو شیکمم  تو ایییییییییییین گرما راه افتادیم دنبال یه جا میگردیم فکس دریافت کنه. بعد به نظر شما تو شهری که سونویی که من دیروز رفتم و انقد متقاضی داره و واجبه فقط یکی هست! اون وقت دفتر فنی پیدا میشه فکس دریافت کنه ؟  دیگه انقدرررررررر گشتم که همه جا گفتن نه خانوم نداریم. از کافی نت بگیر تا این دفترای پیشخوان و فتوکپی ها و همه مدلش ! 

حالا اومدم به این دوستم میگم حالا چیکار کنیم میگه یعنی واقعا شوهرت برات نمیگیره؟؟؟؟؟؟ بابا یه صفحس! 

خوووووووووولاصه دوستمم ایمیل و این چیزا بلد نیست به هرررررررررر بدبختی بود از پشت تلفن یادش دادم چجوری از کاغذه عکس بگیره بعد برام ایمیلش کنه آخرشم بعد تلاش های فراوون دید نمیتونه !!!!!!!! و یهو یادم افتاد بهش گفتم به خدا من شرمندتم میدونم برات زحمت میشه فردا ببریش یه کافی نت بگو اسکن کنه ایمیلمو بده بهش خودشم برام ایمیل کنه. 

 

حالا شما واقعا انتظار دارین من میذاشتم یه نرم افزار مهندسی که برای سرکار میخواستش رو بذارم تو خونه دانلود کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

بعدشم صبح رفته سرکار به همکارش گفته دیشب میخواستم فلان برنامه رو دانلود کنم خانومم نذاشته. بعد طرفم گفته سی دی اورجینال این که تو محل کار هست !!!!!!!!!! بیا رو لب تابت نصب کن !!!!   

 

دیگه من چی بگم به این مرد ؟!

دومین سونو

ساعت 5 وقت سونو... بچه ها الان معلوم میشه دخمله یا پسره ؟ 

 

بعد نوشت ، ساعت 18 : 

من برگشتم خب خدارو شکر همه چی نرمال بود  آخیییییییییییییی  نی نیم دستش تکون خورد  وقتی آقای دکتر میخواست دستشو نشونم بده دستشو خیلی آروم برد به طرف بالا  به همسری گفتم نی نیم برام بای بای کرد   

انقددددددددد دکتره بداخلاق بود  اصلا نباید با یکی که ذوق داره این طور رفتار کنه. خدایی رفتار خوب لازمه تمامی شغلهاس. اولش که رفتم تو با عصبانیت گفت بخواب. کیفتو بذار رو صندلی. بیا پایین تر خیلی بالایی . همینطور پشت سر هم دعوام کرد  تازشم وقتی بهش گفتم میخوام نی نیمو ببینم گفت فعلا بشین سرجات هر وقت لازم بود نشونت میدم  ازشم پرسیدم الان معلوم میشه نی نیم چی هست گفت نخیرررررررررر خانوم الان خیلی کوچیکه. وقتی هم میخواست بچه یه کم بچرخه تا بقیه جاهاشم ببینه با اون دستگاهش انقد محکم میزد رو شکمم که هنوزم زیر دلم درد میکنه :( انگار داشت سوسک میکشت! ولش کن دکتر بد  به جاش وقتی نی نیمو دیدم کلی ذوق کردم همش یادم رفت  

سن بارداری رو هم زد 11 هفته و 2 روز :) الانم عکس بچمو دارم :))))))) سرش انقد بزرگه  

برقراری رابطه بین بچه و بابای بچه

۳ روز همسری خونه بود. مرخصی گرفته بود که امتحانشو بخونه. خب من عادت داشتم با نی نی همش حرف میزدم اما چون همسری خونه بود دیگه روم نمیشد با نی نی حرف بزنم  گفتم الان همسری میگه دختره دیوونه شده  یه روز حرف نزدم یا قایمکی حرف زدم ! با صدای آروم تو آشپزخونه یا تو اتاق خواب که همسری نبود. بعد دیدم نمیشه و اصلا به دلم نمیچسبه بلند بلند با نی نیم حرف نزنم  یه فکری کردم ! رفتم کنار همسری نشستم گفتم عزیزم شما نی نی مونو دوست داری؟ گفت بله!!!!!!!! بچه ی منه . از وجود منه. مگه میشه دوسش نداشته باشم  گفتم خب چرا بهش نمیگی دوسش داری؟  همسر :  ها؟  من: خب بهش بگو دوسش داری !  باهاش حرف بزن  

در واقع میخواستم همسری با نی نی حرف بزنه تا خودمم روم بشه جلو همسر باهاش حرف بزنم  

همسر سرشو گذاشت رو شکمم و گفت : من شمارو خیلی دوست دارم خیلی زیاااااااااااااد  بعدشم بوسش کرد  بعدشم گفت مامانتم خیلی دوست دارم ! ولی بعضی وقتا مامانیت منو اذیت میکنه ! 

گفتم بسه بسه سرتو بدار از رو شکمم ! دیگه قرار نشد از این چیزا بهش بگی  

خلاصه این امر را برای شوهر عادی نمودیم ! و دیگه از اون به بعد با خیال راحت کلی با نی نیم حرف میزدم تو خونه راه میرفتم و حرف میزدم. دیگم خجالت نمیکشیدم از همسر  تازه همسر هم به حرف اومده بود و هر وقت با هم جلوی تلویزیون نشسته بودیم یا کنار هم میوه میخوردیم با نی نی حرف میزد ! یا سرشو میذاشت رو شکمم بلند میگفت دوست دارم ! بهش میگم یواش تر خب کل دل و روده هام میلرزن وقتی رو شکمم داد میزنی ! میگه میخوام بشنوه خب ! میگم خب میشنوه ! اههههههه !!!! 

 

و اینگونه بود که سر حرف رو بین بچه و بابای بچه باز کردم !  

حالا بچم میگه مامانم خودش کم بالا سرم وراجی میکرد بابارو هم یاد داد !  

 

الانم که داشتم این متن رو مینوشتم همش بهش میگفتم مامانی دارم در مورد شما مینویسم که دوستام بخونن و نظر بدن

نی نی :)

دیشب نی نی مو دیدم انقد کوشولوووووووووووووو بود  ساعت 12 شب سونو شدم !! خانوم دکتر گفت: یه جنین با قلب و عین عروسک !

عکس های دوره ای

من این گوشواره و گردنبند رو  دیروز خریدم که با این لباسم ست کنم و  10 تا از این عکسا بندازم 

من و نی نی

از صبح تا شب انقدررررررررررررررررررررر باهاش حرف میزنم که بعضی وقتا فکر میکنم الان داره با خودش میگه مامان میشه یه کم  خفه شی

...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مهمون کوچولو

یه تقویم 92 آوردم روزاهای خاص برای نی نی رو توش مینویسم... 

 

از همسر هم قول گرفتم گاهی توش بنویسه. هر چند برای این وبلاگ هم بارها بهم قول داد و هیچ وقت ننوشت. 

 

برای نی نی وبلاگ درست کردم اما خب چون تو بلاگفا هست همش ازش واهمه دارم !!!!! 

 

ترجیح دادم تو  تقویم بنویسم براش. 

 

دوستمو یادتونه باردار بود؟ همیشه من برای آزمایش ها و دکتر ایناشو میبردمش. بچش الان 2 دوماهشه. خیلی اذیت میکنه... تو این دوماه یه خواب خوب نداشته. فقط گریه میکنه. روزی که فوتبال بود اومد خونمون. با هم نهار خوردیم. یعنی مامان بیچارش به زور تونست یه ذره غذا بخوره. بچه نذاشت که. همش تو بغل مامانش بود و بشقابم دست مامانش بود. 

نزدیکای ساعت 5 که همسر میخواست بیاد خونه یهو نی نی خیلی غیر منتظره خوابش برد.... یه خواب خیلی خیلی خیلی عمیق! 

دوستم گفت وای چیکار کنم حالا! گفتم خب شوهر من که کاری نداره بشین فعلا. گفت اوکی. همسری اومد خونه و سریع پرید پای تی وی. نگو فوتبال حساسی داریم و من خبر نداشتم. با اینکه سر و صدای فوتبال بود اما نی نی خواب بود !!!!!!!!!! از عجایب این دو ماه! همسری گهگاهی زیر چشمی نگاه نی نی میکرد و ادا در میاورد  

دوستم نیم ساعت دیگم نشست اما نی نی بیدار نشد. تو این دوماه این اولین بار بود این طور میخوابید. رفت تکونش داد گفت مامانی عزیزم پسرم من میخوام برم خونه. بابات اومده ها. این نی نی هم انگار نه انگار   

بهش گفتم خب چرا بیدارش میکنی اولین باره از وقتی به دنیا اومده انقد راحت خوابیده. گفت آخه باباش اومده. گفتم خب تو برو وقتی بیدار شد میارمش! دوستمم گفت آره !!!!!! من میرم. 

دوستم رفت و من موندم و نی نی و همسر !!!!! تا دوستم رفت عین ندید بدید پریدیم پیش نی نی  انقد نگاش کردیم و قربونش رفتیم. خیلییییییییییییی ناز خوابیده بود. بعدشم که ایران گل زد و همسر جیغ و داد و هورا کرد بازم نی نی عین خیالش نیومد...  کاش همیشه اینطور میخوابید. مامانش خیلی اذیت شده این مدت. 

فوتبال تموم شد هنوز نی نی خواب بود  من صبحش حالم بد شده بود. خواستم بخوابم. همسر هم خسته بود میخواست بخوابه. دیگه دوتایی دراز کشیدیم و هنوز خوابمون نبرده بود که یهو صدای وحشتناک نی نی بلند شد  انقدر بلند گریه میکرد که همسر باورش نمیشد. به همسر گفتم تو خونشون کل روز و شب همینه ! به خاطر همین من و مامانش انقدررررر تعجب زده بودیم. زنگ زدم به مامانش گوشی رو برنداشت. ( رفتنی مامانش گفت وقتی بیدار شد زنگ بزن میگم باباش بیاد ببرتش) هر چی زنگ زدم برنداشت. نی نی هم فقط داد میزد و گریه میکرد. هر چی تکونش دادم راه بردم آروم نشد.... انقد تو خونه تو بغلم راه بردمش... همینکه وایمیسادم جیغش میرفت هوا   فک کنم گرسنش بود چون دهنشو به حالت مکیدن همش تکون میداد. به مامانش اس دادم.

من شدید خسته هم بودم. خلاصه یه چند دقیقه ای رو با این وضع سپری کردیم که باباش اومد بردش. اصلا دلم نمیومد ببرتش ! 

تو مدتی که خونمون بود همش تو فکر بودم چند وقت دیگه یه نی نی اینجوری تو خونه ی ماست و نفس هاش تو فضای خونه پخش میشه... وای خیلی حس خوبیه  هر جوری بود از نی نی دل کندم و دادم باباش بردش.... موقع رفتن همش نگام میکرد ! 

 

وقتی رفت به همسر گفتم این فقط چند دقیقه از مشکلات بچه بود! دیدی؟ ما 15 دقیقه نتونستیم تحمل کنیم حالا فکر کن 24  ساعت شبانه روز رو باید کنار بیایم !!!!!!!!!! خدایا خواهش میکنم یه بچه ی سالم و صالح و آروم بهم بده ! 

 

خلاصه وقتی خوابیدم تا 5  ساعت بیدار نشدم یعنی 11 و 12 شب اینا بود ! 

با خودم گفتم تا میتونی استراحتاتو بکن که بچه بیاد این خبرا نیست هر چقد دلت بخواد بخوابی !  

 

زیر پاش مثلا روسری نرم گذاشته بوم فرش اذیتش نکنه اما انگار روسری رو دوس نداشت و میزدش کنار! 

 

مامانش گفت از فرصت استفاده کردم  رفتم حموم !  بخاطر همین گوشیشو جواب نمیداده. باباهه هم خواب بوده. وقتی من چندبار زنگ میزنم بیدار میشه و اس رو میبینه سریع میاد دنبال نی نی شون.

دکتر رفتنم

ساعت 10:30 از مطب دکتر برگشتم. خانوم دکتر گفتن هفت هفته و دو روزمه  سونو نشدم. قرار شد دو هفته دیگه برم سونو. یه قرص برای اینکه این نی نی شیطون با من نمیسازه و اذیتم میکنه بهم دادن   بهم گفتن هر وقت اذیتت کرد زودی این قرص رو بخور  دکتر بهم گفت تو هفته ی 11 و 14 یه سری آزمایش های غربالگری هست که با شوهرت مشورت کن اگه دوست داشتید بدید چون هزینش بالاس و برای اطمینان از سالم بودن جنینه، همین. 

کسی نظری داره؟

اندر احوالات من و نخودی + تولدم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شفاف سازی!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آتلیه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نحوه ی خبر دادن ما !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

از حالا دلتنگی برای...!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شروع...

همیشه عاشق بچه ها بودم. 

حالا خدا یکیشو داره به خودم میده 

 

بله ! درست متوجه شدید

ادامه مطلب ...