عکس دوم بزرگ بود لینکشو گذاشتم
ببخشید من انقد کم میام و کامنت نمیذارم خانوم کوچولوم بی نهایت شیطون شده فقط باید دنبالش بدوم تو خونه. سینه خیز همه جا میره. شدیدا سرما خورده حالش بده. باهاش باید همش بازی کنم
چقدر اولین ها قشنگن...
روزیکه خواهر شوهر برای اولین بار از تلفن خونه ی خودش زنگ زد بهم ،یاد روزی افتادم که همسر رفته بود سرکار و ما بعد از چند ماه هم خونه شدن ،اولین بار بود برای خط خونه گوشی داشتیم.
تلفن رو برداشتم با شور و ذوق فراوون زنگ زدم بهش. گفت از تلفن خونمون زنگ زدی؟ گفتم بله ! من و تو توی یه خونه هستیم ! اینم تلفن اون خونس ! ما تلفن خونه داریم !
همیشه اولین ها جذابیت خاص خودشونو دارن.
حالا هر روز عشق زندگیمون ، دخمل خانوم ِ ما یه اولین جدید نشونمون میده...
اولین قهقهه ! که با صدای خنده های بلندش ، من و باباشم از ته دل انقد خندیدیم که دلمون درد گرفت!
اولین غلتیدن
اولین سینه خیز رفتن
اولین غذا خوردن
اولین نشستن
....
خدایا شکرت
و سه چهار ماه دیگه :
اولین بار خاله شدن