من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

امروز صبح با هم صبحونه خوردیم. دو نفری. دخملی خواب بود.

یه تیکه نون برداشتم پنیر برش دادم که بذارم روی نون، به محض برش، همسری سریع تیکه پنیر رو قاپید گذاشت رو نون خودش و خورد ! یه پوزخندم پشت سرش زد!

بهش گفتم ببین من رو هم این طور قاپیدیا   وگرنه منو از دست میدادی  






عیدتون پیشاپیش مباررررررررررررک

ان شاالله سال بسیار بسیار خوبی رو پیش رو داشته باشین و سالی که گذشت بهترین موفقیت ها رو براتون باقی گذاشته باشه. 

سلام سلام

ان شاالله ایام به کام باشه...

ببخشید من پست قبل یه کلمه نوشتم و توضیح ندادم. یه چند وقتی با جناب همسری بحث داشتیم و اینا... بعد ایشون اصن به حرف من گوش نمیده بهش میگم بیشتر پس انداز کنیم و اینا دنبال خونه باشیم و ...  میگه ول کن بابا خوشیم الان !

همین !

غمگینم

چند روزه غمگینم :(



تولد دخی خیلی خوب بود . 22 بهمن گرفتیم. در حضور پدر و مادرامون و  خاله ها و عمو و عمه ها .

اینم عکس تولدش



کلی آرزوی خوب دارم براش ... خدایا خودت هواشو داشته باش. من و باباش سپردیمش به خودت :* همه ی وجودمونه :)