امشب سر افطار یهو با هم دستمون میره طرف قاشق عسل ! من سریع دستمو پس میکشم که همسر اول عسل برداره.
اونم انگار نه انگار منم میخواستم عسل بردارم خیلی رله به کارش ادامه میده!
میگم: اصلا مثل من از خود گذشته نیست ! بعد میبینم عسل رو میذاره روی نونی که دستش بود و اونو میاره طرف دهن من ! خدای من ! همسرم این قضاوت زودهنگاممو ببخش
آقا خب تقصیر من نبود. ایشون اصلا از خودگذشتگی بلد نبود ! اصن فکرشم نمیکردم !
نمیدونم بهتون گفته بودم یا نه ! با دوستم شراکتی یه بوتیک داریم ! بعدشم قراردادمون تموم شده و یه چند وقتیه درگیر اسباب کشی هستیم چون صاحب مغازه ی نامرد الکی اجاره رو برد بالا. جوری که واقعا نمی ارزید. اصلنمممممممممم فکرشو نمیکرد ما جمعش کنیم چون جا افتاده بودیم اونجا و تقریبا همه میشناختن مغازمونو. اما من انقد از دست طرف عصبانی بودم که به شریکم گفتم برای نواختن مشت محکمی بر دهان استکبار هم که شده خالی میکنیم اینجارو! دوستمم شدیدا موافق بود با من ! اول طی چند روز قشنگگگگگگ مغازه رو خالی کردیم بعدش زنگ زدم به صاحب مغازه و گفتم ببخشید کی میتونید بیاید کلید رو تحویل بدم؟ اصن شوکه شده بود!!!!!!!! چون سال های سال بود اون مغازه خالی بود و همین جا میتونم اطمینان 100% بدم که تا سال های سال هم کسی اونجا رو اجاره نخواهد کرد !! ولی عجب دلم خنک شد! نتیجه طمع کاری همینه دیگه! میخواست طمع نکنه به اجاره ی بیشتر ! پشت تلفن همچین به خواهش تمنا افتاده بود که خالی نکنید ! و دخترم اینجا شما جا افتاده بودید و الان همه جا حرف جنسای شیک شماست و ... !
بعدشم من چون روز آخری هیچ خاطره ی خوشی نداشتم (صحنه ی دیدن آقا موشه! ) حتی اگه قرارداد هم داشتیم اونجا نمیموندم !
اینارو گفتم که اینو بگم:
چقده وراجم ! این هم مقدمه بافتم! هیچی دیگه چند شبه که من ساعت 1 و 2 نیمه شب میام خونه و بالاخره کارای دکور زنی تموم شد و فقط مونده ویترین هامونو که 4 تا هستن 3 تا خیلی بزرگ و یکی متوسط ، ببریم. از اونجایی که تو کارهای قبلی همسر دوستم خیلی کمکمون کرده بود من دیگه واقعا خجالت میکشیدم و از همسر خواستم امشبه رو بیاد کمک که ویترین ها رو ببریم. از همسر انکار و از من اصرار... از سر افطار بحث شروع شد تا بعد فیلم "مادرانه" همش میگفت خانومم اصلا حرفشم نزن ! خیلی خستم و ... . من هر چی میگفتم فقط نیم ساعت. خواهش میکنم. کلی هم خودمو لوس کردم. کلی هم گفتم نی نی میگه مامانمو حمایت کن! بعدش گفت :آدم یه زن زبون نفهم داشته باشه برای 7 پشتش بسه ! پسرم و پسرش و پسرش و پسرش و .... نیازی به زن گرفتن ندارن ! منم اصلا کم نیاوردم گفتم آدم یه شوهر داشته باشه که نه حامی باشه نه کمک کن باشه برای هفت پشتش بسه دخترم و دخترشو دخترشو دخترشو.... نیازی به شوهر ندارن ! گفت بسه دیگه حرف نزن میخوام بخوابم! گفتم آهان ! تو امشب بیا قول میدم 3 روز باهات حرف نزنم! گفت قبوله ! ( آخه همیشه میگه انقد حرف میزنی نمیذاری استراحت کنم یا میگه حرفات شب موقع خواب تو تخت خواب یادت میاد! )
خلاصه این طوری شد که با کلی اصرار و قبول هر گونه خفت و خواری! تونستم راضیش کنم. قرار بود دوستم وانت فامیلشونو جور کنه و ساعتای 11 اینا خبر بده . دوستم زنگ زد و گفت وانت جور نشده !!!!!!!!!!! یعنی همون جااااااااااااااااا میخواستم بگیرم خفش کنم !!!!!!! وقتی پای تلفن گفتم یعنی چی امشب جور نشده؟؟ دیدم همسر داره زیر زیرکی میخنده و نیشش وا شده !!!! هیچی دیگه به همین راحتی ضایع شدم رفت ! بعدش که تلفنو گذاشتم همین آقا که چشاشو رو هم گذاشته بود و همش تظاهر به خستگی شدید میکرد و همش میگفت از شدت خواب دارم میمیرم همچین شاد و شنگول شده بود و هی تلویزیون رو این کانال اون کانال میکرد دنبال یه فیلم خوب میگشت !!!!!!!!!!!
من نمیدونستم... مبارکه ایشاله همیشه چرخش بچرخه براتون
عجب موجوداتی هستن این آقایون...یکی از یکی....
آره والا !
وااااای چه بانمککککک ! انگار خدا یه کاربن گذاشته ،بعد یه مرد درست کرده و همه از روی همون کپی شده ان ! همه شون عیییییییین همن !
ایول ! حال آدم طماع رو باید گرفت
من اولین سالی که خونه ام نشستم ، صابخونه سر سال هم پیش رو دقیقا 2 برابر کرد و هم 100هزارتومن کشید روی اجاره . فکر میکرد قبول میکنیم . مام حالشو گرفتیم و با صابخونه ی 2 طبقه بالاتر صحبت کردیم و اسباب کشی کردیم اونجا! ... حالش گرفته شد چون هرکاری کرد نتونست خونه اش رو با اون قیمت اجاره بده و خونه اش یک سال و نیم خالی موند ... یعنی هنوزم خالیه !!!!!!
اینقده حرص نخور دختررررر
بچه ات غرغرو میشه هاااااا
شادباشی
آفرین خوشم میاد حالشو گرفتید. مام اول میخواستیم بریم مغازه رو به روییش که بیشتر بسوزه !!!!! اما خب خوب شد نرفتیم موش اون دور و بر یافت شده بود !
نه بابا غرغر نکردم. خیالت راحت سر هیچ کدوم از اینا یه سر سوزن هم حرص نخوردم !
منم با نظره داداش ممد موافقم خیلی وراجی ... بابا حداقل وراجی میکنی فونتت رو درشت کن چشام دراومد
خدایی ضایع شدی
آقا اصن وراج هستم که هستم ! دلم میخواد خووووووووو . همین داداش ممدت قبل ازدباج همش میگفت دوس دارم وقتی ازدباج کردیم همش برام با صدای نازت حرف بزنی. کو خبببببببببب ؟؟؟؟؟؟؟
سلام فدات
ممنون ک سر زدی و خوندی...
اره میرم قم انشالله
لباسای تهران چند جایی سر زدم جلف بودن و بی حجاب...
پاساژ حجت نرفتم شایدم رفتم....اسمش و نمیدونم
لینک شدید با اجازه....
:)
شما همیین که تشریف اوردید . و نظر گذاشتید
خودش کلیه!
اره مطبخو راه میندازم انشالله!
باشه پس طرز تهیشو مینوسیم برات میذارم عزیززززززززززززم
ممنونم :))
همون موقع کنترل میگرفتی تل را خاموش میکردی میگفتی عزیزم یادمه خیلی خسته بودی پاشو برو استراحت کن و بخواب
عجب داستانی داشتیااااااا
کاش دوستت زودتر بهت خبر داده بود
با صاحب خونتونم خوب کاری کردین
مراقب نی نی باش
صاحب مغازه .
دیدم تو پست قبل نوشتی مغازه...ولی نمی دونستم مغازه واسه خودته و بوتیک دارین..
ایشالا تو مغازه ی جدیدتون بازارتون گرم تر باشه..
از دست این محمدآقا...
حالا تا سه روز باهاش حرف نزدی یا طاقت نیاوردی؟:دی
نرفتیم که ! آخرشو مگه نخوندی؟
خب ینی هیچ وقت دیگه نمی رین؟
واسه بعدها گفتم
چرا میریم!
سلام گلم خوبی؟
خانومی حیف اگه تو یه شهر بودیم من مشتری ثابتتون میشدم
اه همه مردا تنبلن باید برا یه کار کوچیک اینقد رو مخشون کار کنی تا بیان کمک کنن
سلام زی زی جون خوبی؟
نی نی خوبه؟
ای بابا این شوهرت چرا بهت کمک نمیکنه هااااا
یعنی اینقد باید التماسش کنی...دو روز غذا نذار جلوش ببین چطور میاد طرفت
اصلا رو غذا حساس نیست. تا حالا نشده بگه چرا غذات دیر اماده شده یا چرا نهار نداریم امروز؟!
پس کامنتدونیتون کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به به بههههههههه قالب نو مبااااااااااارک خیلی خوشمل!
بوتیک مباااااااااارک ازدست این اقایوووووووون!
این قالب خیلی خوبه زی زی
بهت میاد :دی
خیلی خوب کردی صاب مغازهه رو ضایعش کردی
حقشهههههه
خدایی خوووب ضایع شدیا خوووووووب :دی
قالب اجباریه ! قالبم پریده بود:(
سلاااااااااااااااااام
خوبی مامان خانومی؟نی نی خوبه؟
عزیزم من رای دادم به نی نی شما احتمالا بازم رای میدم با خط های دیگه
اوه اوه من چقدر پست نخونده دارم از وبلاگ شما برم بخونم
گفتم قبل از خوندن پست ها یه صله رحم وبلاگی بنمایم بعد برم بخونم
خیلی خندیدم ولی عزیزم این موقعهاااا یاد بگیر شووور و یکجور بپیچون که نفهمه
چرااااااااااااااااا آخه تو این همه ساده ای که زود لووو میدی..
ولی به جش صادقی عزیزم که خودش دنیا دنیا ارزش داره
شوهرتم از هداش باشه که زن بداخلاق نداره و حرف میزنه دلش باز میشه
سلام ابجی:
من آپم!
یا قسمت بعدی
" نحوه ی اشنایی من و حاجی"
منتظرممااااااااااا[قلب]
وای چه قالب خوکشلییییییییییییییییییییییییی
الهیییییییییییییی
عاشق قالبت شدم
اصلن یه وضعی واوای
من با خط پدر و مادرم رای دادم عزیزم به دوستامم می گم رای بدن هاها
آخه من تو دوست گلمو کجای دلم بذاررررررررررررررررررررم. فدات شم :))))))))
الهی..
شوهریتم لابد بعد ریلکس گرفت خابید؟
....
عجب..
اون قضیه ی عسله خیلی جالب بود
یادم باشه رفتیم زیر یه سقف یه بار منم این کارو بکنم
ببینم برام لقمه میگره
نگیره یرااااااااااااااااااست طلاق
وای خیلی خشن برخورد کردی ها سر یه لقمه عسل :D
خیلی بده ادم بعد از احساس وفقیتبا شکست مواجه بشه
ایول زیزی فعال آفــــرین
مردا همه شون همین شلکی ان دقیقن
زی زی جونمم مغازه ی نو مبارک. ایشالا زودییی اینجا هم جا بیافتین و معروف بشین
ایشالا
زی زی بانو این نینیه شما شماره ش چند بود؟
577؟
بله :)
آفرین زی زی جون!خوب بلایی به سرش آوردین...حقش بود!!
این آقا محمد هم خیلی با نمک هستن و کارای جالبی انجام میدن..خیلی بامزه سر به سرت میذارن
اصلنم با نمک نبود :(
عزیزممممممممم
مبارک باشه این صاحب مغازه شمام مثل ائن کسی که به قل معروف مادشو میبره بازار بفروشه یه قیمتی میده هیشکی نخره
چقدر خوبه که بوتیک داری جزء شغلای مفرحه ولی همسری عجب شانسی اورده ها
آره واقعا مفرحه !
از دست این آقایون.........
چه قشنگ...به منم سری بزنید
خوب ممد آقا گناه داره
همه بهش بد گفتن
من ازش طرفداری میکنم
باشد که رستگار شود
خوب ممد آقا گناه داره
همه بهش بد گفتن
من ازش طرفداری میکنم
باشد که رستگار شود
ای بابا شما مردا هم هی طرف همدیگه رو بگیرید !
سلام چه همسر مهربونی مطمئن باش بچشو خیلی دوس داره منم دیروز یه دسر میخواستم بخورم سهم حسین جونی بود ازش اجازه گرفتم بخورم گفت نه بده بچم بخوره اینقده حرصم گرفت
:D باور کن دو روز دیگه همین فسقلی ها میشن هووی ما مخصوصا اگه دخمل باشن
خیر.مشدی بود خانوم.
اشتبا فکر کردی.خودشم گفت که خیلی علاقه داشته بیاد ماه عسل که این همه راه کوبیده اومده دیگه.ایششششششششش
اصن ازش خوشم نیومد اون شب.دیشبم وقتی دیدمش اصن از لحنش و صحبتاش و شخصیتش خوشم نیومد
تازه محل کارشم میخوای لو بدم؟
نه کافیه ! :D
تو با این وضعیت بارداریت چرا انقد کارای سنگین میکنی؟؟؟
بعدشم چطوری حالشو داری؟؟؟
من که تا یه هفته پیش تا شام میخوردم درجا دراز میکشیدم بس که حال نداشتم!
چه میدونم !
ممنون عزیزم
ای جاننننننننننننننننننننننننن
تو نی نی داری؟
من عاشق نی نی ام.میخام 17 تا بچه بیارم!
الهی بمیرم که نی نی ت دوس داره حلوا...خووووو من چیکار کنم
____
حرفای بوووووووووووووووووووق که خودت بهتر میدونی کلک چیا بوده!
همون قضیه ی دل و قلوه رد و بدل کردن دیگه...
حالا چرا 17 :D خوووو روندش کن 20 تا دیگه :D
میتونی لینکم کنی.
سلام عزیزم
من با 5 تاگوشی به نینی ات رای دادم
امیدوارم موفق شه
ممنونم که سر زدی بای
لینکیدمت
ممنون !
سلام عزیزم مرسی که به وبم سر زدی...
منوعشقم تودوران عقد هستیم...ولی الان ازش دورم...اومدم پیش خانوادم...آخه شهرامون ازهم دوره
منم عاااااااااااااااااشششششق نی نی ام...دعاکن زودتربریم سرخونه زندگیمون...
آخی :)))))
خبرهیچی..
چند روز خوب شد مثل قبل شد..یقین کردم اون بدخلقیاش از خستگی ودلتنگی وایناست..
ولی امشب..
باز ناراحتی..
زینب بدجور محتاج دعام..تو دعا کن روزای خوب منم برسه..تو دعا کن:((
خسته شدم هرشب تاصبح گریه کردم:'(
ghorbone shoma....
jobran ???
faghat doa kon ghabol sham konkor sale dovome konkor dadam
kolan doa kon baram hamin azizam bazam ray midam khabaret mikonam....
man khodam daro kheyli dos daram parsal ghabol mishodam sharestan ama naraftam....
ama emsal migam ya daro ya zhenetik....
age shahrestanam shod miram....
dg nemitonam bemonam....
are tehraniam.....
daghighan manam daram be hamin fekr mikonam mikham ye reshteye khob beram bayad khanevadam makhsosan madaramo razi konam ghabol kone beram sharestan....
javaba 15 in mah miad...vay ke daram az esteres mimiram....
استرس نداشته باش عزیزم.
salam aziz ma 2 raa dadim
سلام .خوبی دوست من؟ بیا وب من که بدجور به کمکت نیاز دارم
عزیزم من ب نی نی ات رای دادم با 10تا خط باید بگم نی نی خوشملی داری خوشحال شدم ک ب وبم سر زدی
مرسی خانوم خوشمل :)
ممنون از حضورت برایتان آرزوی خوشبختی می کنم
عزیزم تا جایی ک میتونم چشم باشه دیشبم خودم ک رای دادم
باشه گلم اون یکی وبت رو هم لینک میکنم
فدات :)
وااای :)))) چقدر بهت خندیدم زی زی:))))
وااای خیلی اینجوری ضایع شدی که D: میخواستی اصلاااااااااً به روی مبارک نیاری که چی شده:))
آره دیگه :D
وای چه کار پر هیجانی
آفرین زینب جان حتما کار بوتیک رو ادامه بده
بچه داری درسته کار پردردسریه اما بالاخره آدم باید زندگی بیرونش رو هم داشته باشه، اینجوری بچه هم مستقل بار میاد، (زمان بچگی من مامانم شاغل بود اما زمان دو تا برادرام خانه دار بود! الان من خیلی مستقلتر از برادرام هستم!
ایشالله که کلی سود بکنید و خستگی از تنتون در بره!
ایشالا :) راستی من میشناسمتون؟
من وبلاگت رو خیلی وقته می خونم! از وبلاگ خانومه اومدم اولین بار اینجا (اینجا که نه وبلاگ قبلی) چند بار هم برات کامنت گذاشتم
.
مممم تنها چیزی که الان می تونم به عنوان نشونی بگم اینه که تو پست صندلی داغت کامنت گذاشتم که آیا هنوز طرفدار احمدینژاد هستی یا نه که گفتی واقعا سوالت داغ بود و اینا!
کلا خیلی کامنت نمی زارم مگه اینکه یه چیزی واقعا به نظرم ارزش گفتن داشته باشه!
وای یادمه !!!!!!! خب من همش فکر میکردم لیلا دوستمی ! "میس سون" میگم میشناسیش؟ من تا الان فکر میکردم اونی :D
ببخشید عزیزززززززززم. وب نداری؟