-
وقتی همه ی اعضای خانواده...
دوشنبه 16 دیماه سال 1392 10:34
خجالت میکشم از شوهرم دیشب بعد از 13 ساعت از سر کار اومده خونه تو اوج خستگی تا ساعت 3 نیمه شب تو حموم برای من آکواریوم های سنگین شسته و جابه جا کرده و با نمک غلیظ ضد عفونی کرده و دستش از نقاط مختلف برش عمیق خورده و خون رفته و ... غرغر هایی زیر لب کرد! فکر کنم با خودش گفته آخه اینم زنه من گرفتم! حیف که دیگه دیره بچه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 دیماه سال 1392 09:33
من ، تنها ، تو این خونه سوت و کور . . . این سه چهار روز مادرشوهر اینا اینجا بودن ، حالا همش چند دقیقه نمیشه که رفتن و انقدر دلم گرفته که هر لحظه ممکنه بغضم بترکه! همونطور که دیشب ، نیمه های شب تو بغل همسر که خواب بود ، بی صدا ترکید! اشک بخاطر اینکه فردا مادرشوهر اینا میرن! کلا قلبم بی جنبس! شبایی که فرداش...
-
همسرم،
دوشنبه 9 دیماه سال 1392 09:19
همدم شادی ها و غصه های من ، رفیق روزای سختم ، همه ی وجودم تولدت مبارک ! بی نهایت دوستت دارم عشق زندگیم.
-
یادش بخیر...
یکشنبه 8 دیماه سال 1392 14:51
دیشب به همسری میگم یادش بخیر پارسال همین موقع ها بود که خونمون شلوغ بود. لیلا و خواهرات و هانیه و ... میگه آره یادش بخیر.... وسایل جشن تولد همسری رو گرفتم منه خنگگگگگگگگ گذاشتم تو آشپزخونه. بعد شمع "2" اومده بیرون از پلاستیکه. همسر برداشته میگه eeee این چیه؟؟؟؟؟؟ به همین راحتی سورپرایزم لو رفت منم خیلی رله و...
-
یلدا
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 08:46
یه یلدای دو نفره. آخرین یلدای دو نفره! وقتی همسر با یک عدد پفک بزرگ جلو در ظاهر شد ذوق مرگ شدم!!! کیک پختم. تو خیابون همه هندونه میخریدن اما من چون سنگینه نخریدم :) نشستیم پای میوه و شیرینی و آجیل و پفک و چای و کیک خودم پخت! و رادیو هفت.. آخر شب فال حافظ گرفتیم... به همسر گفتم آخرین فال یلدای مجردی من که...
-
تشکر
جمعه 29 آذرماه سال 1392 09:16
اومدم یه تشکر اساسی از همسر مهربونم که همیشه کنارم بوده و باهام بوده داشته باشم. همسر ِ من بی نظیرترین مردیه که میتونم فکرشو کنم. همیشه تو همه کاری پشتیبانم بوده. بعضی وقتا فکر میکنم اگه سر راه من قرار نمیگرفت من با کی ازدواج میکردم؟ هر کسی مثل اون بود واسم؟ انقدرررررررررررر مهربون؟ انقدر حامی؟ انقدر صبور؟ انقدر عاشق...
-
زی زی باردار !
جمعه 22 آذرماه سال 1392 14:56
دوستان بلاگفایی که میخوان از آپ شدن وبلاگم با خبر بشن این آدرس رو تو مدیریتشون بزنن من وقت اینجا رو آپ میکنم اونجا هم خبر میدم: http://eshghemohammad.blogfa.com/ عکس حذف شد رستوان شاهنامه 5 شنبه ی قبل
-
خرید جدید
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 13:15
اینجا لباس های جدید دخترمو گذاشتم. شنبه با همسر رفتیم سونو. وضعیت جنین بریچ بود. امیدورام اگر به صلاحمه زودتر دختر نازم به وضعیت سفالیک تغییر موقعیت بده. اگه هم صلاح نیست هر چی خدا بخواد همون بشه. جالب اینه که دو سه شب قبلش داشتم واسه همسر از جنین های بریچ و بدی هاشون میگفتم!!!! خودم اینطور شدم حالا ! دختر ِ عزیزم من...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 آذرماه سال 1392 12:08
عشــق مثل نماز خوندن میمونه....وقتی نیــت کردی دیگه نباید دوروبرت رو نــگاه کنی
-
من ِ خوش اندام!!!
شنبه 16 آذرماه سال 1392 00:57
فیفا داره قرعه کشی رو انجام میده میگه بیا مجریشو ببین! میبینم! (یه خانوم به قول فردوسی پور با لباس ِ یه خورده ناجور!) شب که رفتم دوش بگیرم مثل مجریه لباس میپوشم! داره تلویزیون نگاه میکنه میرم جلوش و میگم ببین!!! مثل مجری فیفام حتی خوش اندام تر از اون فقط یه کوچولو شکم دارم اونم تقصیر بچته ( شکم به این گنده ای = یه...
-
وقتی...
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 16:09
وقتی بهمن ماه میشه ملاک خونه تکونی عیدت... کلا ماه بهمن ، ماه انقلابه دیگه منم قراره منقلب شم ! مادر شم ! کارای خونه داره کم کم پیش میره... پرده ها کلا تموم شدن. همه ی عروسکای دخملی هم شسته شدن! ممنون بابت کامنتاتون:)
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 آذرماه سال 1392 21:17
خدایا هزاران بار شکرت. من و همسر امروزو یادمون نمیره. استرس امروز خیلی بد بود. مرسی خدا که الان کنار همیم. مرسی که بهمون لطف داری. بعد نوشت: اول بگم از دستم ناراحت نشید این روزا اصلا پای وبلاگ ها و وبلاگ نویسی نیستم. جمعه همسری عزیزم طبق روال هر جمعش روزه گرفت. شبش که شام نخورد روزشم طبق معمول بی سحری بود. صبحش که...
-
:)
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 14:33
در کل خوبما ! اما خیلی کم میام اینجا. یا با گوشی میام و چند تا کامنتی که دارمو میخونم و میرم! افسردگی قبل زایمانه؟ اصلا داریم همچین چیزی ؟ دخملی خوبه دیروز ضربان قلبش 140 بود ممنونم ازتون که حالو میپرسین. ببخشین سر نمیزنم :( مثلا میخواستم عکس کیک سالگرد ازدواجمونو بذارم ! از همین جا از عزیز ِ دلم تشکر میکنم که این...
-
همسرم با تمام وجودم دوستت دارم
شنبه 25 آبانماه سال 1392 15:27
هر روز که از زندگی کنار تو میگذره بیشتر میفهمم چقدر خوبی... میفهمم چقدر دوسم داری چقدر مواظبمی چقدر نگرانمی تو بی نظیری عشق ِ من. من قشنگ ترین روزای زندگیمو، کنارِ تو داشتم مرد ِ من. ازت ممنونم. واسم مهم نیست کی چی میگه... واسم مهم نیست دوستم رفته به یه دوست دیگم گفته شوهرش اگه دوسش داشت نمیذاشت خرید خونه با زینب باشه...
-
happy anniversary
شنبه 18 آبانماه سال 1392 00:05
سالگرد ازدواجمونه !
-
کمککککککک
چهارشنبه 15 آبانماه سال 1392 15:13
منو ببخشید بی معرفت نیستم مشغول خونی تکونی هستم. چون زیادی سنگین شدم میترسم چند وقتدیگه نتونم هیچ کاری کنم. پرده ها اتاق نی نی رو کندم شستم دیشب نصبم کردم عالی شد. دیروز تقریبا یک چهارم کار آشپزخونه رو هم انجام دادم. تو کابینتا مونده. اتاق خودمونم باید پرده ها شستشو و نصب بشه. پرده های پذیرایی رو نمیدونم چیکار کنم و...
-
من برگشتم :)
شنبه 11 آبانماه سال 1392 14:36
اول از همه از آقای وزیر تشکر میکنم که تموم ماشینا یکی دو تومن افزایش قیمت داشتن ! انگار من هر چی میدوم و پولامو جمع میکنم به حد نساب که میرسه و خوشحال میشم، میبینم دوباره باید یه کم دیگه جمع کنم ! من و ماشین شدیم حکایت اون برنامه کودکه بود! میگ میگ ! آخرشم نفهمیدم گرگه به اون پرنده هه "میگ میگ" رسید یا نه !...
-
.
جمعه 3 آبانماه سال 1392 12:00
مرداب به رود گفت : چه کردی که زلالی ؟! جواب داد :گذشتم
-
انار
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 14:46
با شروع این فصل خوشرنگ، همینطور انار هست که روانه ی خونه ی ما میشه :) از لطف دوستان و اطرافیان و چون تقریبا همه ی خونه های اینجا حیاطشون باغ انار هست ( غیر از خونه های نوساز) ما به این فیض میرسیم! پارسال انقدر انار اضافه اومد که دیگه نمیدونستم چیکارشون کنم. تو نت یه سرچی کردم و نتیجش شد رب انار و ترشی انار امسال هم...
-
شادی هایت را فریاااااااااااد کن
دوشنبه 29 مهرماه سال 1392 01:04
Sing & the hills will answer Sigh , it is lost on the air The echoes rebond to a joyful sound And shrink from voicing care Rejoice and men will seek you Grieve & they turn اینکه من اینجا از عاشقی هامون از زندگی شیرینمون از روزای قشنگمون مینویسم معنیش این نیست با هم هیچ بحث و جدلی نداریم، معنیش این نیست دائم...
-
:*
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1392 22:06
دکتر و بیمارستانمو به صورت قطعی مشخص کردم. دوباره سونو شدم و خانوم دکتر گفت نی نی دختره گفتم میدونم :) برام دعا کنید. دوستان من وسط زمستون یعنی نیمه ی بهمن تاریخ زایمان دارم. شوهرم زمستونیه همیشه دلش میخواست بچشم زمستونی باشه! نامرد به هدفش رسید ولی من همیشه دوست داشتم بچم مثل خودم بهاری باشه برای اسم هم فعلا روی آوین...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 مهرماه سال 1392 21:48
در جواب دختری که میگه دلـــم برات تنگ شده...نــباید بگی مــــنم همـــینطور...!!بــــاید بـــــگی کجایی؟ اومــــــدم...
-
سالگرد خواستگاری...
دوشنبه 22 مهرماه سال 1392 15:13
۳ سال پیش تو این روز عشقم با یه دسته گل بزرگ و یه جعبه شیرینی که همش "لاو" بود و خونوادش اومدن خواستگاریم همیشه فکر میکردم اون دسته گل و شیرینی رو باباش اینا خریدن اما چند وقت پیش حرفش پیش اومد که عشقم گفت همشو خودش و با سلیقه ی خودش خریده بود
-
...
یکشنبه 21 مهرماه سال 1392 08:39
تو این پست دوتا چیز ازتون میخوام :) *امسال آخرین سالگرد ازدواج دو نفره ی ماست :) کمتر از یه ماه دیگه. اگه ایده ای چیزی دارین. کادو هم که اصلاااااااا نمیدونم چی بگیرم! **اسم های پیشنهادی دختر ! _ قرار شده به لطف خانوم ِسانتی من بالاخره برم دکتر ! و فرم پذیرش بیمارستانمو تو یزد بگیرم. وقتایی که قراره برم یزد از یه هفته...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 مهرماه سال 1392 12:17
همسر عزیز تر از جونم اومد. میخوام از حس ششم خیلیییییییییییی قوی خودم نسبت به عشقم بگم! با دوستم تو اتاق نی نی خوابیدیم که صبح همسر میرسه دوستم راحت باشه. ساعت 5 و 11 دقیقه چشامو باز کردم. دیدم لامپ هال روشنه. ( سرویس بهداشتی و اتاقای ما بالاست و هال و آشپزخونه پایینه ) زدم به دوستم و گفتم فاطمه تو لامپای پایینو روشن...
-
من و چهره ی جدید
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1392 19:53
امروز رفتم آرایشگاه و بعد از 8 - 9 سال موهامو کوتاه کردم ! خیی دلم میخواست گوشی داشتم و برای آخرین بار با موهام عکس بندازم... :( وقتی تو آرایشگاه داشتم شونشون میکردم همه نگاه میکردن ! و اینکه یه نفر بهم گفت دلت میاد کوتاشون کنی؟ برای اینکه دچار وسوسه ی حرف دیگران نشم خیلی زود مو به قیچی دادم ! انقدررررررررررر چهرم عوض...
-
.
سهشنبه 16 مهرماه سال 1392 21:35
پست پایین برای خودمه. از افتر شِیِو همسر به پاهام زدم همش راه میرم توهم میزنم فکر میکنم کنارمه دلم براش تنگ شده. فک کنم دخملی میدونه باباش نیست و من دلتنگم . همش بازی میکنه و تکون تکون میخوره بگه من هستم کنارت! * اگه بفهمه افترشیوشو زدم به پام میکُشه منو!
-
این پست فقط برای خودمه شخصیه رمز نخواین.
سهشنبه 16 مهرماه سال 1392 17:29
-
روز ازدواج مبارک
دوشنبه 15 مهرماه سال 1392 08:53
امروز سالگرد قمری ازدواجمونه. همسر از خیلی قبل تر ها همیشه آرزو داشته تو این روز ازدواج کنه. آخه ارادت خیلی خیلی خاصی به امام علی (ع) داره :) اما من اصلا بهش فکر نکرده بودم. باورتون میشه اگه بگم من هنوزم باور نمیکنم من و عشقم ازدواج کردیم؟! خدایا شکرت
-
نمیخوام بری :(
شنبه 13 مهرماه سال 1392 19:10
مردِ مهربون و بی نظیر ِ من عاشقتم میپرستمت... الان که دو متر اون ور تر توی خواب نازی و صورت مهربون و ماهتو میبینم دلم میگیره... صدای نفس هات تو سکوت خونه پیچیده. دلم میگیره وقتی بلیطی که صبح برات گرفتم رو رو میز میبینم... بهم گفتی کارخونه خوابیده و ازم قول گرفتن 4 شنبه و نهایت 5 شنبه برگردم میگم: میخوای برای اینکه...