من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

یه روز پر دردسر !

امروز خیلی روز وحشتناکی بود... از اومدن موش تو مغازه و پریدن من به بالای چهار پایه و از اونجا رو ویترین ! و نرفتن موش پررووووووو هر چقد براش انواع و اقسام اشیا رو پرت کردم ! و فرار کردنم به طرز وحشتناکی از اونجا و اینکه خیالم راحت شد حالا درو قفل میکنم و میرم ، دست میکنم تو کیفم و میبینم کلید رو داخل مغازه کنار آقا موشه جا گذاشتم  خیلی بد بووووووود خیلی. تو عمرم انقد جیغ نزده بودم. 

و بعدش اینکه منشی بهم تاکید فراووووووووووون کرده بود سر ساعت 3 مطب باش و من از تاکید شدید ایشون ساعت 2:45 اونجا بودم و دیدم در بسته اس !!! و تو آفتاب 54 درجه وایسادم و هر لحظه به امید اینکه تا 5 دقیقه دیگه میاد و این 5 دقیقه 5 دقیقه شد ساعت 4:30 و مخم ترکید تو آفتاب و آبی در بدنم باقی نموند در واقع !!!!!  

و وقتی اومدم خونه و بدو بدو پریدم تو ذسشویی یادم اومد صبح همسر طی کشیدن سیفون به طرز خفنی باعث شده اسپری خوش بو کننده ی هوامون از رو سیفون پرت بشه داخل توالت و از اونجا رفته داخل و فقط سرش دیده میشه و هیچ جوره بیرون نمیاد ! با عرض معذرت فراوووووون دسشوویی رو مجبور شدم تو حموم  سرو تهشو هم بیارم  

و سپس زدن کلید کولر که بعد این همه وقت گرما بشینی زیر بادش بعد متوجه بشی کولر سوخته !!! 

 بعدش برای خنک شدن بری دوش آّب یخ بگیری. همسر هم با تشنگی فراوون از راه برسه و دلشو صابون زده تا افطار زیر باد کولر میخوابه و بعد با این صحنه مواجه میشه :( و بهش میگم اول همه بره به حساب دسشویی برسه که من نیم ساعت یه بار دسشویی دارم ! بعد که میره تو دسشویی تو هر دستش چند تا دستکش پلاستیکی روهم میپوشه !!!!!! بعدشم کلی اوغ میزنه و بدون اینکه کاری پیش ببره میاد بیرون !!!!!! و منم با این وضع و حالم طی یه حرکت سریع چند ثانیه ای اسپری رو میارم بیرون و خوشحالیم به 5 ثانیه نمیکشه که متوجه میشه در سرپوش سوراخ توالت رو تو این عملیات شکوندم و افتاده ته سوراخ توالت. یعنی میخواستم سرمو بکوبم به دیوار !!!!!! و بعدش همسر میگه بی خیال اینو دیگه نمیشه کاریش کرده فرا به یکی پول بده بیاد اینو درش بیاره !!!!!!!!!  میگم : واااااااااا چی بگم؟ به کی بگم !!!!!!! 

و طی یه عمس بسیااااااااااااااااااااااااااار حال به هم زنانه ی بعدی اینم در آوردم. خیلی صحنه ی بدی بود خدا نیاره واقعا ! بعدشم زنگیدیم یکی اومد کولرو درست کرد و کلی پیاده شدیم تو این موقعیت مالی ! اومدیم بعد 4-5 ماه تراسو بشوریم ( به علت کمبود آب نمیشوریم) متوجه شدیم چاه گرفته و هیچ جوره خیال باز شدن نداره ! همسر با سیخ و تلمبه و همه چی امتحان کرد. تراس شده بود استخر ! یه قطره آبم پایین نمیرفت !سر بلند کردیم دیدیم افطاره !!!!!! 

 

همسر وقتی ازم چیزی میخواد یا کارم داره صدام میکنه: زی زی ِ من ! عزیزم ! خانومم! و من خیلی راحت میتونم بفهمم چه خبره !  مثلا وقتی رفته حموم و یادش رفته حوله ببره ! یا اینکه حال نداره جوراباشو بشوره ! یا اینکه میخواد براش افتر شیو بزنم ! یا اینکه میخواد پاهاشو براش کرم مرطوب کننده بزنم ! یا اینکه میخواد لب تاب رو جمع کنم تو کیف مخصوصش که فردا ببره سرکار ! یا اینکه رفتیم تو تختخواب و یهو یادمون میفته یکی از لامپای هال رو یادمون رفته خاموش کنیم ! یا اینکه یادش میفته موبایلشو یادش رفته بیاره کنار خودش بذاره!

در حالت عادی: ززززینـــــــــــــــــــــــب یه دقیقه بیاااااااااااااااا 

 

 

دقیقاااااااااااااا همین الان وقتی داشتم این تیکه آخرو مینوشتم همسر گفت عزیزم ! خانومم! گفتم بله؟ گفت چندتا کار داریم ! کرم و موبایل و پودر !  بهش گفتم بیا ببین من الان اینجا چی نوشتم !!!!!!!!! 

نیومد ! گفت نه تو بیا این چندتا کارو انجام بده بعد برو بقیه ی چت بازیت ! گفتم چت بازی نمیکنم دارم وبمو مینویسم برو بخون ببین دقیقا چی نوشتم ! 

 

پ.ن: ماه عسل امشب قشنگ بود نه؟ بعد اون همه دردسر دیدنش خستگیمو در کرد !

نظرات 60 + ارسال نظر
یِ خانومِ شاد! دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 05:29 http://ruznevesht-66.blogsky.com

حقیقتن چ روز پر دردسری داشتی!!!! خسته نباشی مبسوووووووووطی عرض میکنم
راجع ب اون پستی ک نباید عمومی میشد و شده بودم باید بپرسم چرا ناراحت میشی؟؟؟ از اینک یادم نمیمونه سر بزنم جوابای نظرامو بخونم یا اینک جواب نمیدم تو وب خودم ب نظرا؟؟؟ چون جواب این سوالم مهمه 100% یادم میمونه ک بیام چک کنم جوابمو! دوس ندارم دوستم ازم ناراحت باشه

بابا شوخی کردم‏!‏ از لحنم معلوم نبود با شوخی گفتم؟

بهزاد و سمیرا دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 05:35 http://namzady.blogsky.com

واقعا عجب روزی داشتی
سلااااااااااام خوبی؟
خوب کولرو که خودتون میتونستید تعمیر کنید البته اگه پمپ آبش سوحته باشه
اگر موتور اصلی باشه داستان فرق میکنه
اون تیکه آخر جالب بود
در هر صورت انشالله هر3 در کنار هم همیشه شاد باشین خواهر خوبم

.اصلا و ابدا حالش نبود خودمون درستش کنیم!‏

غزال دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:55

واااای عزیزم خیلی حاله بدیه میدونم:(
منم یه بار گردنبندم افتاده بود تو دستشویی و وای بیا و ببینننن مکافاتشووووو
عزیزم همه مردا عینه همن. همین اخلاقو داررررن

آویشن دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:41

عجب روز پر دردسری بوداااااااااااااا
نمی دونم چرا وقتی یه اتفاق بد میفته همه چیز همینجور بعدش پیش میاد.
زینب جان روزه هم بودی تو این هوا و اینهمه تو گرما بودی؟؟

روزه نبودم عزیزم

زندگی با طعم خوشبختی دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:57

خب خیلی راحت بگو عزیزم خودت انجام بده

دلم نمیاد خب‏!‏

alex دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:00 http://alexbadi.blogfa.com

شجاعت می خواهد وفادار احساسی باشی که می دانی شکست می دهد روزی نفسهای دلت را...!

مامان رقیه دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:24 http://pooyaye-maman.niniweblog.com

خاک برسر این دکترا و منشیاشون ینی به حد مرگ از دکتر رفتن بیزارم به خاطر همین ادا اطوارشون اه
ماه عسلو دوس داشتم خییییییییلی خوب بود ولی تیکه یآخر خوب خیلی یهویی بود شاید بنده های خدا الکی میگفتن الانم اگه بچه ای باشه بزرگش میکنیم شاید واقعا دیگه حوصله و سنشو نداشتن درست بود واقعا یهو یه بچه انداخت طرفشون این هدیه ی ما به شما!!!! قدرت خدا
انگار داشت لوح تقدیر میداد!

آره با نظرت موافقم.

رئیس بزرگ دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:15

شما هم که مثل ما دیر میخوابید !!!!!!!!!!!!!!


نکته اساسی بعد از این همه نوشته !!!!!!!!

آره‏!‏ بعضی شبا خیلی دیر میشه‏!‏

شهره دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:58 http://www.shohre24.blogfa.com/

عزیزم وای چه روز بدی بوده من که کلا گرخیدم
من شاهکارام تو انداختن گوشی موبایل تو دستشویی تا حالا 3 تا گوشی انداختم تو دسشویی 1 دونه تو رودخونه خخخخخخخخخخخخخ
بابای منم وقتی میخواد گولم بزنه میگه بابایی.............
منم با دستی بر پشت گوش متوجه میشم دور از جون شما کاملا پشت گوشم مخملی شده

آبجی زهرا دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 13:12 http://myperfectlife.blogfa.com

بعضی روزا اینجورین یه عالمه اتفاقای جور و واجور پشت سر هم میان
والا شوهر من در حالتی که باهام کار داشته باشه هم خیلی ندیدم این مدلی با عزیزم و جونم صدام کنه

ماه عسل هم قشنگ بود واقعا از خودگذشتگش میخواد این کاری که اونا کرده بودن

محدثه دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 13:26 http://taranetanhayi.blogfa.com

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چ دردسرایی داشتین!!!!!!
زی زی چطوری تواین گرما چن ساعت منتظر واسادی؟؟؟؟؟؟!!!!
خب منشی رو دعوامیکردی این چ وضعشه؟

دعوا کردم اصن به روی خودش نیاورد

خانم همسر دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:16 http://coupleortrouble.blogfa.com

اجی قضیه حل شد! همون چنددقیقه بعد از نظرت!!

خدارو شکر :)))))))

خانم همسر دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:21 http://coupleortrouble.blogfa.com

زی زی ادرس اون منشی رو بده کارش دارم!!

بیشتر مواظب خودت باش گل نازم. سعی کن خیلی استرس به خودت وارد نکنی. واسه نی نی خوب نیست!

همسری منم وقتی کارم داره میگه خانووووومممم عزیززززم که دیگه الان در جوابش سریع میگم من کار دارم. پاشو خودت!!

آفرین !

روژان&رهام دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:29 http://kolbeye-ma-88.blogfa.com

اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووه چه روزیییییییییییییییی بوده..........



ولی خوب خوبیش این بود که تا زمان افطار مشغول بودین دیگه





وای نه واقعا خودمم باورم نمیشه.....

نازنین دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:37 http://n71.blogfa.com

عجب روز پر دردسری
میشه بلینکم از نوشته هات خوشم میاد
راستی الهی قربون نی نیت برم یه تنه

کلی قربون صدقه عکس سونوگرافی رفتم جوری که مامانم
فکر کرد دارم با تلفن میحرفمو قربون صدقه بچه دوستم میرم پرید تو اتاق ضایع بشد

:D خعلی باحالی

مهتاب دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:44

وای زی زی مخم سوت کشید!!!
خیلی هیجان انگیز نوشتی...!!!!!
تو با اون بار شیشه باید خیلی مواظب خودت باشی خانوم خانما...
هر زن باردار دیگه ای بود پاشم تو دستشویی نمی ذاشت چه برسه بخواد خودش همه چیزو ردیف کنه...
باید به تو مدال شجاعت داد...
خیلی خااااانومی....
بووووووووووووس
مواظب نی نی باش

نیاز دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 18:09 http://nazoniyaz2.blogfa.com

وایییییییییی وای خدا من اینا رو خو ندم خسته شدم
ینی بد بیاری پشت بد بیاری

بانوی احساس سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 00:01

زینب نشد ..
نخاست ..
زینب دعا کن .. دعا کن

عزیزم برات گفتم که....

میس پاپیون سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 00:48

واییی چه حال به هم زدنی:(
فک کنم همه م رداهمینطورن!
پیش من نمیای زی زی

عزیزم وقتی کامنت میذاری آدرس وبتم بذار

یِ خانومِ شاد! سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:11 http://ruznevesht-66.blogsky.com

صاحبه سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:50 http://majid-sahebeh.blogfa.com

چه روز سختی داشتی
من که عمرا دست توو چه دستشویی کنم حتی شستن دستشویی پای همسریه!
بـــــــــــــــــــــوس

نخودچی سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:32

زی زی حالم بد شد!!!!چقدر پستت گلاب به روت داشت
امان از این مردها و سیاست های تابلوشون!

نازنین سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 15:32 http://n71.blogfa.com

سلام
ممنونم سر زدی
آره همه شون با اسم و فامیل و عکس خودشون بودن
روم به تیفال چه عکسایی روم مشکی

محدثه سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 15:53 http://taranetanhayi.blogfa.com

ن چی هست؟!!!

محدثه سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 16:09 http://taranetanhayi.blogfa.com

یـــــــــکم از خلاصش میگی؟!

نه بابا خیلی طولانیه !!!!!!!!!!!!!!!!! سرچ کن خودت

فرخنده سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 16:59

سلام خوبی
میومدم وبتو اما نمی تونستم نظر بذارم

فک کردم بی معرفت شدی... خوشحالم که میومدی

الهام(احساسات پنهان) سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 17:05 http://elhamjoon2010.blogfa.com

سلام زی زی جون میبینم که هم سنیم
شما بچه مچه نداری؟

پـــریــا (آواز پــری هااا ) سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 17:08

جه دردسرهاایی داشتینااا .. اره قشنگ بود ماه عسل

خانوم کوچولو و پسر شجاع سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 17:14 http://ye2niyaaramesh.blogfa.com/

وایییییییییییی چه وحشتناک بمیرم برات عزیز دلم خسته نباشی مامان کوچولو

فدات :)

محدثه سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 17:41 http://taranetanhayi.blogfa.com

اوهوم سرچ کردم ب نظر جالب میاد!
میشه ادرس بدی منم برم نتایج اولیه رو ببینم؟!

نازنین سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 18:40 http://n71.blogfa.com

عکسش زیاد افتضاح نبود ولی خب زیادم خوب نبود همچین تا حدودی آبرو فامیلمون کم و زیاد شد

areZOO سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 19:02 http://harfeezafe89.blogfa.com

اوه اوه چ روزی داشتی بانو!!!
اوه اوه

یه دخمل مهلبون سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 19:04

چشم عزیزم حتما!

یه دخمل مهلبون سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 19:42

وای زی زی جونم چقد وحشتناک
من بودم یه دل سیر گریه میکردم اینهمه کارا بهو بریزه...
آخی مثه بابای من وقتی باهم کاری داره به ترکی صدام میکنی منیم نازلی قیزیم

حدیث...عروس جوان سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 21:10

واقعا چه روز پر دردسری داشتی عزیزم,خداروشکر بخیر گذشته
واقعا عملیاتی که انجام دادی خیلییییییی حال بهم زن بوده

روژان&رهام سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 21:36 http://kolbeye-ma-88.blogfa.com

مرسی عزیزم
بهله رمز شوما که تابلو میباشد

آنیل سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 21:52

چرا برا من نشون نداده بود آپ کردی؟؟؟
خیلی روز وحشتناکی بود!!!
خداروشکر تموم شد
درک میکنم نیم ساعت یه بار دسشویی رفتن رو!

خانم گل سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 23:30 http://donyayema2.blogfa.com

bia apam

areZOO چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 00:26 http://harfeezafe89.blogfa.com

هان؟
نمیدونم خب خداییش.
2حالت داره:
یکی اینکه مات و مبهوت فقط درسکوت نگاهش میکنم و بعد میرم از زندگیش اگه هنوزم عاشقش باشم با این وجود هرروز از دور نگاهش میکنم.
دومی هم اینکه با تمام وجودم ازش متنفر میشم و یه بلایی سرش میارم

البته در هردو حالت این قضیه که میرم تمام عقده هامو سر مامانش خالی میکنم حتمی و بی بروبرگرده[نیشخند]

مامانه چه کاره بید این وسط!!!!!!!

areZOO چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 00:28 http://harfeezafe89.blogfa.com

ایشالا هر 4تاشون نی نی دار میشن شما هم نی نی تون سالم و خوب و خشگل به دنیا میاد

ان شاالله

رها میر چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:11 http://mystoryy.persianblog.ir/

خیلی منتظرپستم باش

اوکی

هستی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:14 http://roozhaye-ma-3ta.blogfa.com

سلام,من الان به نی نی کد 577 رای دادم!;-)

وای شما چقد خوبی :))))

سپیده و امید چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:56

سلام زی زی جون..خدا قوت واقعا...من ولی اگه جات بودم منشی رو میکشتم!!
ماه عسلم دوس درام ببینم..تلویزیون نداریمممممممممممم!!

واقعا؟!!!!! :)))))))) خب درک میکنم ! منم ماه رمضون 88 تی وی نداشتم !

بهار چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:21 http://SAFURI.BLOGFA.COM

آخی نازی بمیرم چقدر روز پردردسری داشتین..فدای سرت هممون گاهی اینجوری میشه روزهامون!
سعی میکنم که برای نی نی تون رای جمع کنم

فدات :))))))))

دختر ارغوانی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:56

زی زی بلا یه رای دیگه بهت دادم سعی میکنم چندتا دیگه هم بدم ایشالله

مرسی :))))))))))

الهام(احساسات پنهان) چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 14:31 http://elhamjoon2010.blogfa.com

مبارک باشه گلم
من 5 هفته ای هستم

آخی‏!‏ چقده کوشولو‏!‏

خانوم گلی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 15:41 http://bo0os-bo0os.blogfa.com

اوخیییییی چخت روز پرماجرایی داشتی زی زی
خوبیش اینه که نفهمیدی کی افطار شده
واسه این نینیه شما من چنتا رای دیگه جمع کنم میاد بالا؟

صد در صد بی تاثیر نیست.

نازنین چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 16:10 http://n71.blogfa.com

بَعــضـــیـ فَقــَــط رَهْـــگُـذرنـــد

از هَمـــــــان اولْ...

میـ آینـــــــد کِه برونـــد

می آینــــــــد کِه نمانــنـد

یـــــادتْ بـــاشَـد

هیچ وقـــتْ دل نبندی به بودنـِشــــــانــْــ !!!

چــون وقتــــــی بــــرَونــْـد

تــــــو می مانـــی و دلی کِه

دیگـــــر تــــــا اَبـــَــد

دل نمی شــــود برایــَـتْ...

کنار اشنایی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 16:17

سلام زینب جون عجب روزی بوده اره زیاد پیش می یاد که اتفاقات پشت سر هم می افته البته سبک نوشتن تو هم محشر راست می گی بارداری ؟ کی ؟ چند ماهته ؟ خودت می خواستی فضولی منو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

قیزی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 16:48 http://tond-tond-zendegi.blogfa.com/http://

وااااااااااااااای چه اتفاقاتی افتاده یه روزه الهی بگردم
ما هم دفترمون موش اومده بود رفته بودم بالا صندلی خیلی بد بود اینو از عمق وجودم درکت میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد