من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

من برگشتم :)

اول از همه از آقای وزیر تشکر میکنم که تموم ماشینا یکی دو تومن افزایش قیمت داشتن ! انگار من هر چی میدوم و پولامو جمع میکنم به حد نساب که میرسه و خوشحال میشم، میبینم دوباره باید یه کم دیگه جمع کنم ! من و ماشین شدیم حکایت اون برنامه کودکه بود! میگ میگ ! آخرشم نفهمیدم گرگه به اون پرنده هه "میگ میگ" رسید یا نه ! فعلا من گرگه هستم و خریدن ماشین هم میگ میگه !  

اول صبح سوار قطار شدم و تو روزنامه خوندم همه ماشینا با توافق وزیر صنعت افزایش قیمت داشتن! 

 اگه لایک زدنی بود من زیر صحبت این آقاهه که تو قسمت "صدای مردم " روزنامه پیام  پایینو گذاشته بود رو کلی لایک میزدم! 

"آقای رئیس جمهور لطفا به وزیران خود بگویید حرف نزنند و در انظار عمومی ظاهر نشوند وضع ملت خوب میشود چون هر وزیر در صدا و سیما نمایان میشود و لب به سخن میگشاید از دقایقی بعد گرانی در آن حوزه شروع می شود." 

  

 

امروز که همسر به محض سوار شدن متوجه شد صندلی ما روبه روی توالت افتاده غرغر کرد. اما خوبیش این بود من متوجه شدم توالتای قطار میز تعویض پوشک بچه دارن !  :) 

 

دیشب همسر رفت خونه مادربزرگش  به منم گفت بیا اونجا صبح از اونجا بریم راه آهن. اما من گفتم میخوام کنار خواهرام باشم و اگه اون نمیاد اجباری نیست هر کی هرجا دوس داره باشه. گفت بعدش صبح چطوری میای راه آهن؟ گفتم بابام میارتم. گفت دارم بهت میگم پاشو بیا اونجا ! منم گفتم دارم میگم نمیام! همش دو سه شب اینجا بودیم اونم میخوام کنار آبجیام باشم ! خولاصه با کمی دلخوری از همدیگه خداحافظی کردیم و هر کی موند پیش خونواده خودش ! شب با آبجیا تا نیمه های شب بیدار بودیم و کلی از وسایلمو جمع نکردم گفتم صبح تند تند برمیدارمشون.

صبح ساعت یه ربع به 6 با صدای بابام که داشت نماز میخوند بیدار شدم  بابام داشت تشهد میخوند که کل خونه تاریک شد ! برقا رفت! تصور کنید بقیشو ! تو تاریکی لباسای خودمم به زرو پیدا کردم که آماده شم ! در پارکینگ هم برقی بود باز نمیشد. زنگیدم آژانس گفتم تا راه آهن چقد میگیرید گفت 17 تومن :( بست دقیقه دیگه نشستم برق نیومد :( به همسری که قرار بود زنداییش ببرتش راه آهنن با کمال بی میلی زنگ زدم ! گفتم کجایی؟ گفت تو راهم چرا هنوز راااااااااااااه نیفتادی؟؟؟؟؟؟؟ بهش گفتم: برق رفته در پارکینگ بستس. کنار جمکران وایمیسین من با آژانس بیام اونجا منم سرا راه سوار ماشینتون بشم؟ ( تا جمکران آژانس 7 تومنه ! )  پسر بی تربیت یه عالمه بهم خندید و مسخرم کرد گفت حقته ! چقد دیشب بهت گفتم بیا اینجا صبح از اینجا میریم. گفتم بی تلبیت نخند بهم :( گفت با آژانس بیا تا خود راه آهن براتم واینمیسیم که یادت بمونه  گفتم توروخدا برام وایسین من نمیخوام 17 تومن بدم به آژانس   ( البته آخرش برا وایساد)

 

 

تو قطار نشستیم دونه دونه یادم میفته چیارو نیاوردم! دسته کلید همسر!!! کلیدای محل کار و خونه و اتاقشو و کمد تعویض لباسشو ....! یادم میاد رفتیم "رنگین کمان" عابربانکشو دادم آّبجیم بذاره تو کیفش! بهش میگم اگه یه چیز مهمتو جا گذاشته باشم قول میدی ناراحت نشی؟  لبخند میزنه میگه چیو؟ مام ؟ میگم نه مام که مهم نیست ! دوباره میخریم ! یه چیز مهم تر که خریدنی نیست ! میگه عابربانکم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میگم وای چه سریع ! از کجا فهمیدی؟  میگه بس که خنگی! میگم خب عزیزم من الان یه دونه مغز دارم برای 2 نفر ! مغز من الان داره به دو نفر خدمات دهی میکنه ! دیگه نمیکشه! داره برا قلب دو نفر برنامه ریزی میکنه برای معده ی دونفر! برای دو نفر فکر میکنه!  

همسر میگه اتفاقا الان خوبی ! قبل از نی نی مغزت کلا جلبک بود!  همین یه ذره ای هم که الان داره کار میکنه مال مغز بچه ی منه که از من بهش رسیده! بعد اینکه بچم دنیا بیاد مغز تو  دوباره میشه همون جلبکی که قبلا بود!  

بهش میگم خیلی اعتماد به نفس داریا  

 

 

کلا امروز سوتی زیاد دادم! علاوه بر اینکه کلی چیز یادم افتاد جا گذاشتم! بعد از کاشان به یه ریل 4 بانده رسیدیم که باندهای اطراف پر بودو قطار ما بین اونا حرکت میکرد. برام جالب بود! به پنجره های هر دو طرف قطار نگاه کردم، گفتمعشقم ببین ! از هر دو طرفون داره با سرعت قطار رد میشه !  اول خیلی ریلکس یه نگاه بهم انداخت ! بعدش گفت عزیزم ! قطار ِ ما داره با سرعت از وسط اون دو تا قطار عبور میکنه! اون دو تا قطار تو ایستگاه وایسادن  

هیچی دیگه من تصمیم گرفتم تا خود ِ مقصد خفه بمونم! حتی از دیدن چیزی ذوق کردم نگم! چون مغزم کلا تعطیل بود هر چیزی ممکن بود سوتی باشه ! 

 

 

همسر تقریبا کل مسیر رو تو قطار خوابید. منم به مخم فشار آوردم چند تا  فعل کشف کردم و چندتا جمله نوشتم که بیدار شد براش بخونم :))  برای شمام میذارم که شاید دوست داشه باشید  هم خودم یادم نره!   

 

He takes great pleasure in annoying me ! 

او (منظور همسر! ) از آزار دادن من خیلی لذت میبره  

 برای لذت بردن از چیزی take pleasure in به کار میره ! 

I enjoy myself at the party last night 

  برای خوش گذرانی enjoy oneself به کار میره 

 

تو گشت و گذارم تو دیکشنری اینم پیدا کردم! 

غذای نذری: meals on wheels 

اگه جمله هام ایرادی چیزی داره بگین

 

یه جمله دیگه مد نظرم بود بنویسم ! دیگه به جایی نرسیدم! این دیکشنریا وقتی به فارسی ترجمه میکنن یه دورم یکیو میخوان خود فارسیه و ترجمه کنه واسه آدم !  

مثلا زدم sickeningly   زده به طور مشمئز کننده ای  من که نمیدونم یعنی چی ! بعد دیدم واسه sicken زده مزسض شدن !!!!!!!!!!!!  حالا این مزسض شدن چی هست؟

نظرات 70 + ارسال نظر
مهربان دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 20:56

سلام گلم
رسیدن بخیر عزیزم

مرسی

[ بدون نام ] دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 22:18

عزیزم آدرس دخترمو میذارم اگه دوست داشتی به وبلاگش سر بزنی، چون قراره عکس از سیسمونیش رو بزاره.در ضمن اگه اشکالی برات نداره ی آدرس بده . میخوام ی هدیه ناقابل برا دختر کوچولوت پست کنم.

ممنون . آدرسشو بذارین :) ممنون میشم :)

منم یه جا عکسای سیسمونی گذاشتم ادرسشو میدم :)
شرمنده میکنین اصلا راضی به زحمت نیستم

فی فی دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 23:07

وای این عکس خانومه دستش رو شکمشه خودتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نهههههههههههه

محدثه دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 23:23

خو چرا جواب همرو دادی ول یج کامنته منو ن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//

شانسی بوخودا . حتما جواب نداشته .

باران _ محسن دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 23:24 http://vesaleshirinenm.blogfa.com/

چطوری خانوم آی کیو
البته غصه نخور مثل خودمی منم همیشه سوژه خندم !!!از بس خنگ بازی درمیارم!!!

ما هم میخواییم ماشینمونا عوض کنیم فرد ا میفروشیمش ولی اگه روز به روز گرون بشه معلوم نیست بتونیم ماشین جدید بخریم!

چه زرنگن این مردا از هر چی به نفع خودشون استفاده میکنن!!
الان دیگه خیلی گردلی شدی فکر کنم!!!

شیما دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 23:27 http://www.LusyMayu1987.blogfa.com

مرسی عزیزم

*فاطمه* سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:46 http://daftarezendegieman.mihanblog.com/

آخرش گرگ میگ میگ رو میگیره و کبابش میکنه
ان شاالله شما هم به ماشین میرسین
عابر بانک خوبه شوهرت زیاد حرص نمیخوره

ستاره سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:41

واقا دارم کمکم به حرفای اقای همسری شما یقین پیدا میکنم عزیزم همون جلبکه را میگم
پ ن پ رمز دوم خودمو میخوام

رمز کدوم پست؟ همشون فرق داره با هم !

مادرانه سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 15:49

بعداز زایمان معمولا روز دهم رو مهمونی میگیرن اونایی که سنت رو رعایت بکنن حتما این مهمونی رو میدن....امیدوارم شماودختر گلتم بسلامتی این دوران رو بگذرونی ...درضمن عزیزم هیچ زحمتی نیست .خواست خودمه!

محدثه سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 16:11 http://taranetanhayi.blogfa.com

نخیر زی زی خانوم کامنتم خیلیم جواب داش
تازززززززززززززززززززززززززشم من ادرس وبلاگ نی نی رو میخوام خببببببببببب چرا با احساس من بازی میکنییییییییییییییی

صاحبه سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 16:54 http://majid-sahebeh.blogfa.com

رسیدن بخیر
میگم چرا اینقدر بهونه میدی دست شوهرت تا بهت بخنده آخه؟!
منم با اون آقاهه که واسه رئیس جمهور پیام ذاشت موافقم! گرونی بیشتر شده والله!
حالا چقدر پول دارینُ چه ماشینی میخواین بخرین؟

10 تومن داریم 4 تومنش قرضه. گذاشتم بانک سه چهار تومن وام بگیرم. هر ماشینی! پرایدی چیزی!

خانم و آقای پیشی سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 20:32 http://pishia.blogfa.com

منم حرف اون آقا رو لایک میکنم...
سوتیات ما رو کشته واقعا"
ترجمه غذای نذری خیلی باحال بود...
چرا حال بهم زن رو مشمئزکننده ترجمه میکنن آخه؟

نمیدونم واقعا !

زندگی با طعم خوشبختی سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 21:57 http://ahmad-loveme.blogfa.com

سلام عزیزم
چطوری خوبی؟
وای شکمت دیدم اینقدر ذوق کردم
این استیکر را از کجا میشه خرید؟

بهار چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:41 http://safuri.blogfa.com

سلام زینب جون وای از دست شما دوتا کلا من با خوندن پستات نیشم بازه و انرزی می گیرم همیشه شا د و خوش باشید

آویشن چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:44

وای زینب جونم چقدر اینا نازن
من دلم میخواد

بهار چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 13:04 http://zendegie-bahari.blogfa.com/

چه ناااااااااازن این لباسا
مخصوصا عکس اولیه
منم می خوام خووو

فاطیما چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 14:24 http://tolerance1990.blogfa.com

خیلی قشنگ بودن
یک ساعتی میشه پیجش بازه و دارم نگاهشون میکنم:)

عالی بودن !

خانومچه چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 14:37 http://asman199.blogfa.com/

سلام
همین الان داشتم میخوندمت و به اون گفت و گوی شما که آقای همسر در مورد مغز شما و دخمرک حرف میزدین لبخند روی لبم مینشست
رمز که فرستاده بودم

eeeeeeeببخشید

مهتاب چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 19:31 http://8shahrivar91.blogfa.com

وای زی زی بسی خندیدم....قربونت برم که انقده سوتی می دی..

مواظب خودت باش..خیلی کارای سنگین نکنی نی نی اذیت بشه ها...

فاطمه شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 16:47 http://drfm.blogfa.com

ماشین کرفتین خانومی؟
ماهم هرجی جم ممنیم کرون تر میشه
میدونی یزد کجا ماشین مطمین میشه گیر اورد
مترسم کل زندکیمون بدیم بازم هی تو خرج باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد