من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

وقتی همه ی اعضای خانواده...

خجالت میکشم از شوهرم 

دیشب بعد از 13 ساعت از سر کار اومده خونه تو اوج خستگی تا ساعت 3 نیمه شب تو حموم برای من آکواریوم های سنگین شسته و جابه جا کرده و با نمک غلیظ ضد عفونی کرده و دستش از نقاط مختلف برش عمیق خورده و خون رفته و ...   

غرغر هایی زیر لب کرد! فکر کنم با خودش گفته آخه اینم زنه من گرفتم! حیف که دیگه دیره بچه داره ازم!  صبحم ساعت 6 دیدم که چه سخت بیدار شد رفت سر کار ... 

 

خجالت میکشم از بابام 

کارشو ول کرده ساعت 6 صبح از قم راه افتاده از جاده قدیم رفته به طرف اصفهان که ماهیارو بگیره و بیاد به طرف یزد بده به من و بعدش برگرده قم  

 

خجالت میکشم از خواهرم 

پارسال بعد اون همه سختی و برو بیا که واسه پایان نامه خودش داشت و کشیدن اون همه سنگ سنگین از این سر تهران به اون سر تهران حالا  این بار باید جور درس منم بکشه... ( خواهری همراه بابام داره میاد دیگه تا آخرش پیشم باشه کمکم کنه) 

 

و... 

درگوشی میگم، 

خجالت میکشم از دخترم! 

شما بهش نگید! 

بذارین وقتی بزرگ شد ، پایان نامه دار شد ! دید چقدر سختی داره اون موقع بهش میگم شاید درکم کنه! 

دیشب بعد از خوابیدن همسر تا ساعت 4 صبح من با سطل و قابلمه بیش تر از 70-80 بار مسیر سینک ظرفشویی تا آکواریوم ها رو با ظرف آب طی کردم تا آکواریوم ها رو تونستم پر از آب کنم و تا صبح کلرزدایی بشن برای ورود ماهیا آماده بشن. میدونم به دختر گلم فشار اومد. 

با مشت و لگدهایی که نثارم میکرد میگفت مامان، جونِ هر کی دوس داری بسه دیگه بذار بخوابیم ! 

تازه وقتی هم رفتم بخوابم چه خوابی ... همون دو -  سه ساعتی که خوابیدم رو کابوس دیدم... انقدر تو خواب استرس و وحشت داشتم که به بچمم قطعا فشار اومده. اولش خواب دیدم به جای کپور آقاهه کلی گوپی داده به بابام!!!! و وقتی من در کیسه رو باز کردم و به جای ماهیای خاکستری کلی ماهیای رنگارنگ خوشگل ریزه میزه دیدم جا خوردم و بعدش داشتم تو خواب دیوونه میشدم! 

بعدش خواب دیدم چون دیشب کلی چیزای سنگین بلند کردم بچم تو شکمم زبووووووووووووونم لال مرده. سر این یکی خواب که فقط عین جن زده ها از خواب پریدم و با سرعت خیلی بالایی از حالت دراز کش به حالت نشسته در اومدم که این خودش برای بچه خیلی بده... بعد شروع کردم به ضربه زدن به شکمم که بچه بیدار شه و یه تکون هر چند کوچیک بخوره من فقط خیالم راحت بشه زنده س ! شاید یکی منو تو اون حالت میدید خندش میگرفت... اما انقدرررررررر اون لحظه استرس داشتم هیچ وقت تو زندگیم اون  طور نبودم. نمیدونم تکون خورد یا نخورد که آروم دراز کشیدم و نفس عمیق کشیدم و خواب رفتم... با یه کابوس دیگه بیدار شدم که یادم نیست چی بود و ترجیح دادم هر چند دیشب نخوابیدم، همون بهتر نخوابم و پاشم به بقیه کارام برسم! 

 

 

اینجا اول راهه... 

دیروز از صبح تا ظهر پای تلفن بودم کل شهرستانای اطراف تماس گرفتم و من نتونستم یه "اتوکلاو" پیدا کنم این اطراف! 

خیلی برام دعا کنید. کلی نذر و نیاز کردم! 

نمیخوام انرژی منفی بدم به خودم... اما اگه آزمایشا خدای نکره جواب نده همه ی این پروسه باید از اول طی شه... وای نه! خدایا خواهش میکنم....من تمام سعی خودمو میکنم... خواهش میکنم ... 

 

 

 

طولانی شد اما از کودک درون هم بگم برای خیلیا که پرسیده بودین: 

چهارشنبه رفتم دکتر . گفتن جفت کاملا رسیده آب دور بچه کمه و شدیدا باید حرکات بچه رو کنترل کنم و اگه یه مدتی تکون نخورد سریع برم بیمارستان برای نوار قلبش و اینکه دکتر گفت احتمال بسیار بسیار زیاد زایمان پیش از موعد خواهم داشت و چون موقعیت جنینم خطرناکه و احتمال مدفوع داره روزی 3-4 ساعت پیاده روی کنم تا زودتر زایمان شروع بشه. دخترم از حالت بریچ تغییر موضع داده بود و سفالیک شده بود ( نوع طبیعی) دیروز فقط تونستم دوساعت پیاده روی کنم! واسه همونم کلی خسته شدم. بعدشم، من کل شهر رو دور بزنم فکر نمیکنم 4 ساعت بشه خب !  

 

یه نفر آدرس وبلاگ اکبرعاقا رو واسم بذاره ممنون!

نظرات 97 + ارسال نظر
آویشن چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 20:04

عزیزم برات دعا میکنم نتیجه کارت همونی بشه که میخوای. می دونم خیلی زحمت کشیدی ایشالا نتیجه میگیری دوستم
راستی کار نوشتن پایان نامتو انجام دادی یا باید نتیجه رو ببینی بعد بنویسی؟

نتیجه رو ببینم بعد بنویسم ..

البته مقدمه رو میشه شروع کرد نوشته فصل اول و دوم ر میشه بنویسم .

قیزی چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 20:17

ماهیاشونو

آنیل پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:09 http://xateratam.blogfa.com

خداروشکر که پدر و خواهرت چیزیشون نشده

ماهی هاشووووووووو

زینب من 30 دی میرم سزارین

خداااااااااااااااای من دکتر بهت وقت دااااااااااااااااااااد ؟؟؟؟

بنده پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:51 http://khoda-shokret.blogfa.com

سلام عزیزم
وااای چه ماهی هایی
اگر یه بنده خدایی از اقوام ما میدید وحشت میکرد
چون کلا از ماهی بزرگتر از 7و8 سانت میترسه، فکر میکنه نهنگن
ان شاءلله که به خوبی و خوشی پایان نامه رو تحویل بدی
مهم تر از اون دختر خوشگلت هست، مراقبش باشی ها
ماهی ها نخورنش
--------------------
راستی عزیزم
دیشب قم و جمکران بودم
پست گذاشتم براش، دوست داشتی بیا[قلب]

زیارت قبوووووووووول

دلارام مهربون پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 15:20 http://amiralisarfaraz.blogfa.com/

اوین یعنی چی؟
پیش منم بیا

عشق - پاک - زلال

خ ت. پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 19:32

آجی ایمیلتو چک کن....

اوکی

شیدا پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 22:33

ایشالا به سلامتی که نی نی به دنیا اومد اون راحت میشه از دست برو بیا ولی شما کارت زیاد

حاج خانوم جمعه 20 دی‌ماه سال 1392 ساعت 00:27 http://gharibe-tanha2007.blogfa.com/

عزیزم خدا رو شکر که به خیر گذشته ...
بیشتر مواظب خودت باش

چشم :)

گیســو کمنـد:) جمعه 20 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:18 http://www.khorshedeman.blogfa.com

دادم که عزیزم نظراتتو نگا

نگاه کردم پیدا نکردم :(

دلارام مهربون جمعه 20 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:00 http://amiralisarfaraz.blogfa.com/

بچه بیاد تو میری کنار..

نمی خوام خب :‏(‏

زندگی با طعم خوشبختی جمعه 20 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:18 http://ahmad-loveme.blogfa.com

زی زی این ماهیا را برا چی گرفتی
رسیدگی بهشون بعد برات سخت نمیشه؟

نه انقدم سخت نیست. پایان نامه.

Juje جمعه 20 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:44

زی زی این چه رشته ای بود آخه
همه رو بیچاره کردی که دختر!!!!!!

والا !

سپیده و امید جمعه 20 دی‌ماه سال 1392 ساعت 19:36

سلام زینب جوووون...وای دختر توروخدا اینقدر به خودت فشار و استرس وارد نکن..مردم از استرس تا همه پستاتو خوندم...

استرسی وجود نداره

بنده شنبه 21 دی‌ماه سال 1392 ساعت 00:15 http://khoda-shokret.blogfa.com

ای منتظران گنج نهان می آید
آرامش جان عاشقان می آید
بر بام سحر طلایه داران ظهور
گفتند که صاحب الزمان(عج) می آید
*عید امامت و ولایت مولایمان امام زمان(عج) مبارک*

مبارکه :‏)‏

بنده شنبه 21 دی‌ماه سال 1392 ساعت 00:19 http://khoda-shokret.blogfa.com

سلام
چند روز پیش متوجه شدم که سلماجون یکی از دوستای وبلاگیم و همسرش هر دو دی ماهی هستند و این به دی شیفتگیم اضافه کرد
امروز متوجه شدم دختر کوچولوی همسایه رو به روییمون که خیلی دوسش داشتم هم دی ماهی هست، تولدش بود
بازهم به دی شفتگبم افزوده شد
خدای من چقدر دی ماهی ها ماهییییم

به به !

فائزه شنبه 21 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:23

سلام عزیزم دیروز اولین نذری زندگیمونو پزیدیم و تقسیم کردیم ووووااای نمیدونی چقدر دعات کردم همش یادت بودم برای نی نی نانازتم همین طور راستی ما برگشتیم خونه خودمون اراک چند روزه با کمک همه بر و بچ هم کار چیدمان و نظافت به انجام رسید الان خونه خودکونیم ی بررررررررففففی هم اومده که بیا و ببین جات خالی
شوهری ارشدیت(به قول مامانش ) رو با معدل 17 گرفت هیش کی هم نگفت زن بیچاره ات چقدر شبا تا صبح که تو در س خوندی بیدار نشست و پایان نامتو تایپ کرد و هی آب میوه داد به خوردت و به اصطلاح تقویتت کرد ......
ولی موقع امتحانای من که بود ، الو ...داداش شام بیایید این ور ! الو دایی ناهار منتظریم ، من هم درس می خوندم هم مهمون داری می کردم
بیخیال مواظب خودت و نی نی و ماهیا باش
بوووووووووس

به سلامتی عزیز دلم. نمیدونی چقد خوشحال شدم. واسه دعا هم مرسی :‏)‏

ی مامان منتظر شنبه 21 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:43 http://eshghedovomeman.niniweblog.com/

سلام اجی جونم

خوبی؟
وبام هر دوتاشو اپ کردم
خوشحال میشم سر بزنی

گیســو کمنـد:) شنبه 21 دی‌ماه سال 1392 ساعت 14:50 http://www.khorshedeman.blogfa.com

آجی من خیلی دوستدارم بدونم شما چزوری آشنا شدین اما نه چیزی میگی نه مینویسی تو وبت خوو
من الان موخام بدووونمممم !!!
وای ما هم تازه اولشه و خانواده ها فکر میکنن یه هوسه زود گذره باید خیلی بگذره تا خانواده ها ما رو درک کنن
ای جااااااااان :) منم مطمئنم اینطور میشه همه عاشقم میشن :)
از بس ماهم :D

نااناا شنبه 21 دی‌ماه سال 1392 ساعت 20:16 http://nana91.blogfa.com

سلام عزیییییزم.....خوبیییییییییییییییییییییی؟بووووووووس

خووووووووووووووبم تو خوبی؟؟؟؟؟

محدثه:) یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 00:02 http://taranetanhayi.blogfa.com

وای زینب! نی نی اجیم بدنیااومد
اسمش قراربذارن ارش!ک ب انوشه بیاد
کلاتازگیاهرکی اسم انتخاب میکنه "ا"داره اولش
!!!!!!!!!

مبارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررکه

نازنین یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 14:38 http://n71.blogfa.com

سلووووووووووووووم
منو یادته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه

محدثه:) یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 16:07 http://taranetanhayi.blogfa.com

قربونت زینبی:)
ایشالا اومدن اوین جووووووونی
من فعلا دوتا امتحان دیگ دارم نمیشه فعععلا برم پیش خواهرم

یعنی نرفتی هنووووووووووز؟

خانوم گلی دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:40 http://bo0os-bo0os.blogfa.com

سلام زی زی جونم. خوبی؟ دخملی خوبه؟
زیینب جون نینیه ما(برادرزاده م) که قرار بود مث نینیه شما بهمن ماهی بشه عجله کرد و یه ماه زود اومد بغلمون قوبونش بلم
آب دور جنین خیلی کم شده بود و گفتن الان دیگه خطرناکه و بهتره سزارین کنیم بگیریم بچه رو. بعد روزی که پاشد رفت بیچاره طفلی زنداداشم به خیال سزارین رفته بود و یهو دکتره گفته بود کیسه آبت پاره شده و بهتره منتظر طبیعی بشینیم و بچه حتی یه ساعتم شده بیشتر بمونه تو رحمت و حسابی زنداداشمو شوکه کرد و ترسوند. خلاصه اینکه پسملمون اومد و الانم چن روزه به خاطر کوچیکی و زردی داشتن توی دستگاه به سر میبرن شیطون
فاااااااااااااااایییییییی زینب جونم از حسش بگم که فوق العاده ست. با هییییییییییییییییییییچ حسی قابل ملاحظه نیست. یه حس ِ فوق العاده قشنگ و محشر در انتظارته. خیلی خیلی قوی تر از زمان بارداریه. تازه من که عمه شم اینقد حسم قویه که تصور میکنم شما مامانا چه حسی خواهین داشت. از همون لحظه ای که خبر تولدشو شنیدم دیگه خنده از رو لبام محو نشد. از همون لحظه ای ام که ازش دور شدم مردم از دلتنگی. تو دلم هزاران هزاران بار قربون صدقه ش میرم هرلحظه. تموم ِ امید زندگیم شده. با فکر کردن بهش واسه همه کارام انگیزه و انرژی گرفتم. همش به آینده فک میکنم که میخوام تمام تلاشمو بکنم تا هروقت بهم نیاز داشت در کنارش باشم و دستاشو بگیرم
از الان بهت تبریک میگم به خاطر همه این حسای قشنگی که به زودی خواهی داشت
یه عالمههههههههههه بوووووووووووووسسسس

خدای من‏!‏ مر ر ر ر ر سی. ایشالا زودتر از دستگاه میاد خونه.

بنده دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:19 http://khoda-shokret.blogfa.com

سلام عزیزم
خوبی؟
با ماهی ها خوش میگذره؟
تونستی عکس بگذار ازشون ما هم ببینیم
معلوم نشد دخملی کی به دنیا میاد؟
ان شاءلله هر وقت بدنیا میاد سالم و سلامت باشه
یه چیز بامزه ی بی مزه! بچه همسایمون دو،سه روز پیش بدنیا اومد!
ای بابا دور و بر من چرا انقدر دی ماهی هست!!!
---------
سه تا پست جدید گذاشتم
دوست داشتی و وقت داشتی و حال داشتی بیا

رفت واسه بهمن‏!‏ عکسم میذارم ! با لب تاب میام

لیلا سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:43

آفرین به این همسر و خانواده خوب و عالی!

و دیگه اینکه مواظب خودت باش! درس ارزش نداره جون بچه ت رو به خظر بندازی! (آقا من متحجر نیستما! اتفاقا موافق درس خوندنم :) )

هه هه! راستی منم دیر به دنیا اومدم. مامانم درد زایمان نداشت! آخرش هم منو سزارین کردن ولی دیر شده بود! یه کم از پی پی م رو خوردم! داشتم می مردم! :))) الان می خندم خب! چی کار کنم :))

متولد چندی؟

روژان&رهام سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 23:18 http://kolbeye-ma-88.blogfa.com

زی زی جون عزیزدلم در چه حالی؟؟؟
روزای آخر چطور میگذره؟؟؟

میدونم بیتابی واسه بغل کردن دخمل نازت...

بی تاب که هستم ! اما دیرتر بیاد که به کارام برسم !

مادرانه چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:55

خدارو شکر که پدروخواهرت سلامتن...امیدوارم که دخترت سر وقت خودش بسلامتی دنیا میاد.خوبه که خواهرت کنارته وتنها نیستی .مراقب خودت باش دیگه چیزی نمونده.........

نغمه جون فارغ شدن؟

قیزی چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:38

چه جالبناک بید

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:44

سلام عزیز دلم خوبی خوشگل خانوم؟

از شنیدن خبر تصادف خیلی ناراحت شدم.خدا رو شکر که تنشون سلامته ماشین که یه آهنه چرخ داره زیاد مهم نیست :) ایشاللا پا قدم دختر گلت انقدر مبارکه که کلی اتفاقای خوب خوب میفته و میشه جبران همه ی این نگرانی ها :)
فدات بشم اون مای ها رو چقدر دوس دارم :) عزیزم.با اینکه رنگی رنگی نیستن ولی بازم قشنگن :) من خیلی ماهی دوست دارم
این روزای آخر دعا میکنم خدا خیلی بیش تر مراقبتون باشه :)

لیلی چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:45 http://sky-fall.blogfa.com

نظر قبلی مال من بود یادم رفت اسم بذارم

همشهری چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 21:21

سلام،ببخشید دیر شد
بله من دانشجو هستم رشته ژنتیک
اره لوپ دارو،انکوباتور داره،سانتیریفوژ داره
میتونین اینا هم قرض بگیرن البته امیذوارم موافقت کنن
خوشبخت شدم از اشنایتون

ممنوووووووووووووووونم واقعا

شماره تلفن اونجارو دارین بهم بدین؟

فاطیما چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 22:08 http://rune.blogsky.com

خوبه که خواهرت پیشت ِ و تنها نیستی عزیزم:)

ان شاالله آوین کوچولو هم به موقع بیاد... چند دقیقه پیش داشتم فکر میکردم ماه آینده دخترک زی زی دنیا اومده و چقدر حس ِ خوبی داشتم

پایان نامه ت تا کجا پیش رفته...؟!

فردا با یه دکتر میکروب قرار دارم.

لیلا پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:34

65!
:)

آخی :‏)‏ ایشالا 120 ساله شی.

ی مامان منتظر پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:26 http://eshghedovomeman.niniweblog.com/

سلام

اره تقریبا مثل رن سرویس چوب نی نی تو
البته قسمتهای روشنش


تقلید هم نکردم

خوش سلیقه :‏)‏

گیســو کمنـد:) پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 15:16 http://www.khorshedeman.blogfa.com

اجی نکنه انتظار داری اینارو جواب بدم ؟:|

چیارو؟

الهام پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 21:08 http://elhamjoon2010.blogfa.com

سلام عزیزم خوبی؟ سرویس تشک و تخت خوابت چند شد؟
همون که گارد داره وصل میشه به تخت ۵ تیکه هستش اونو میگم
قیمت خوش خواب و پتو هم بگو

تخت دخترم نوزاد نیست . نوجوانه. خوشخواب کدومه؟ همون ست قنداق فرنگی؟

گیســو کمنـد:) جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 00:16 http://www.khorshedeman.blogfa.com

چیه اجی ؟

چیارو گفتی جواب بدی؟

گیســو کمنـد:) جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 00:16 http://www.khorshedeman.blogfa.com

آخ جون بدو بده :*

لیلا جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:57

قربون شما :*
شما و همسر مهربون و دختر گلت هم ایشالله سال های سال سالم و خوشحال در کنار هم زندگی کنید.



ایشالا همیشه شاد باشی

مادرانه جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:40

بله عزیزم نغمه جون 7دی ساعت 8/20دقیقه صبح فارغ شد .تا دیشبم پیش من بود .دیشب شب اولی بود که هیراد با مامانش توخونه شون بودن .هیراد الان دیگه 21 روزشه عزیزم ....امیدوارم این روزا رو اونطوری که دوست داری برات بگذره....

مبارررررررررررررررررررررررررررررررررکه :))))))))))

صاحبه جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:50

زینب خوبی؟کی قراره دخترک به دنیا بیاد؟پایان نامه رو به کجا رسوندی؟

14 بهمن تاریخ طبیعی دادن
مشغولم!!!

nastaran جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 17:34 http://nedayedel.blogsky.com

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان باز است ، پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را میخواند ؟
اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .
خدا با ماست..هیچکس تنها نیست

چی شده نسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بنده شنبه 28 دی‌ماه سال 1392 ساعت 19:02

ز آسمان دل من خورشید و مه برآمد
شب میلاد احمد(ص) با پور حیدر(ع) آمد
همه شادی نمایید که میلاد نبی(ص) شد
جلوه ی نور صادق(ع) ز بعدش منجلی شد

ولادت با سعادت خاتم پیامبران حضرت محمد (ص)
و ولادت امام جعفر صادق(ع)
بر منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج)
و تمامی مسلمانان جهان مبــــــــــــــــارک باد
عیدتون مبــــــــــــــــــــارک
-------------------
سلام ممنون عکس گذاشتی عزیزم
دخترگلت خوبه؟
میگم ها تو اون عکسه ماهی تابه رو گذاشتی ماهی ها رو سرخ کنی توش و بخوری؟

بله ! در آینده!

مهتاب یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 13:13

zizi e bi marefat..

خیلی بی معرفتم میدونم
به خدا میبینی چقد کار دارم. چی شددددددددددده؟

بهار یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 13:59 http://zendegie-bahari.blogfa.com/

ماهیات ترسناکن :|
خوبی مامان ؟؟؟
دلمم واست تنگ شده

نه بابا ! آزاری ندارن

107... پنج‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 22:47 http://www.bigane22.blogfa.com

و باز هم، نوشته های بی مخاطب من ...!!!!!
.
.
.
.
باز هم، قلم به دست گرفته ام، تا بنویسم....
از شب...
از روز ........
از گذشته های دور و نزدیک ...............

دیروز از پی گناهی سنگین، گذشته ام را مرور کردم
از پی تقلبی بزرگ، دفاتر دبستان را ورق زدم
انقدر بی خیال از بازگشتنت گفتی(M) که گمان کردم سر به سر این دل
ساده می گذاری..!!!!
به خودم گفتم: این هم یکی از شوخی های شاد کننده ی توست
ولی اغاز اواز بغض گرفته ی من، در کوچه های بی دارو درخت خاطره بود..!!

هاشور اشک بر نقاش چهرام و عذاب شاعر شدن، در اوار هر چه واژه ی
بی چراغ ...!!!!!


باید می فهمیدم، که چرا مجازاتم کرده ای...؟!؟!؟؟!؟!؟؟؟؟؟!!!؟؟؟!؟!
شاید، قتل مورچه هایی که در خیابان به کف کفش من می چسبیدند
این تبعید را معنا کند ...
یا شیشه ای که با توپ سه رنگ من، در بعد از ظهر تابستان 10 سالگی شکست، یا سنگی که با دست من، کلاغ حیاط مادر بزرگ را فراری داد
و یا نفرین ناگفته ی گدایی....
که من با سکه ی نصیب نشده ی او، برای خودم بستنی خریدم.......!!!!!!!!


و گر نه، من که به هلال ابروی تو، در بالای ان چشم های جادویی
جسارتی نکردم .....!!!!!!!!


امروز هم، به جای خونبهای ان مورچه ها
10 حبه قند در مسیر مورچه های حیاطمان گذاشتم
برای ان پنجره ی قدیمی، شیشه ی رنگی خریدم
و یک سیر پنیر به کلاغ خانه ی مادربزرگ
و یک اسکناس سبز به گدای در به در خیابان دادم....!!!!


پس تو را به جان این همه ترانه، دیگر نگو بر نمی گردی(M)




ادامه دارد........[گل]

فاطمه شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 16:33 http://drfm.blogfa.com

سلام
جه نی نی خوشکلی
خدا حفظش کنه برات

منم یزدیم
اتفاقی اومدم وبت
اینقد دلم نی نی میخاد ی دختر ناز
شوهری میکه نه زوده هنوز!!!

تنت سالم باشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد