من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

من و تو ترانه ی خاک و بارون

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

من برگشتم :)

اول از همه از آقای وزیر تشکر میکنم که تموم ماشینا یکی دو تومن افزایش قیمت داشتن ! انگار من هر چی میدوم و پولامو جمع میکنم به حد نساب که میرسه و خوشحال میشم، میبینم دوباره باید یه کم دیگه جمع کنم ! من و ماشین شدیم حکایت اون برنامه کودکه بود! میگ میگ ! آخرشم نفهمیدم گرگه به اون پرنده هه "میگ میگ" رسید یا نه ! فعلا من گرگه هستم و خریدن ماشین هم میگ میگه !  

اول صبح سوار قطار شدم و تو روزنامه خوندم همه ماشینا با توافق وزیر صنعت افزایش قیمت داشتن! 

 اگه لایک زدنی بود من زیر صحبت این آقاهه که تو قسمت "صدای مردم " روزنامه پیام  پایینو گذاشته بود رو کلی لایک میزدم! 

"آقای رئیس جمهور لطفا به وزیران خود بگویید حرف نزنند و در انظار عمومی ظاهر نشوند وضع ملت خوب میشود چون هر وزیر در صدا و سیما نمایان میشود و لب به سخن میگشاید از دقایقی بعد گرانی در آن حوزه شروع می شود." 

  

 

امروز که همسر به محض سوار شدن متوجه شد صندلی ما روبه روی توالت افتاده غرغر کرد. اما خوبیش این بود من متوجه شدم توالتای قطار میز تعویض پوشک بچه دارن !  :) 

 

دیشب همسر رفت خونه مادربزرگش  به منم گفت بیا اونجا صبح از اونجا بریم راه آهن. اما من گفتم میخوام کنار خواهرام باشم و اگه اون نمیاد اجباری نیست هر کی هرجا دوس داره باشه. گفت بعدش صبح چطوری میای راه آهن؟ گفتم بابام میارتم. گفت دارم بهت میگم پاشو بیا اونجا ! منم گفتم دارم میگم نمیام! همش دو سه شب اینجا بودیم اونم میخوام کنار آبجیام باشم ! خولاصه با کمی دلخوری از همدیگه خداحافظی کردیم و هر کی موند پیش خونواده خودش ! شب با آبجیا تا نیمه های شب بیدار بودیم و کلی از وسایلمو جمع نکردم گفتم صبح تند تند برمیدارمشون.

صبح ساعت یه ربع به 6 با صدای بابام که داشت نماز میخوند بیدار شدم  بابام داشت تشهد میخوند که کل خونه تاریک شد ! برقا رفت! تصور کنید بقیشو ! تو تاریکی لباسای خودمم به زرو پیدا کردم که آماده شم ! در پارکینگ هم برقی بود باز نمیشد. زنگیدم آژانس گفتم تا راه آهن چقد میگیرید گفت 17 تومن :( بست دقیقه دیگه نشستم برق نیومد :( به همسری که قرار بود زنداییش ببرتش راه آهنن با کمال بی میلی زنگ زدم ! گفتم کجایی؟ گفت تو راهم چرا هنوز راااااااااااااه نیفتادی؟؟؟؟؟؟؟ بهش گفتم: برق رفته در پارکینگ بستس. کنار جمکران وایمیسین من با آژانس بیام اونجا منم سرا راه سوار ماشینتون بشم؟ ( تا جمکران آژانس 7 تومنه ! )  پسر بی تربیت یه عالمه بهم خندید و مسخرم کرد گفت حقته ! چقد دیشب بهت گفتم بیا اینجا صبح از اینجا میریم. گفتم بی تلبیت نخند بهم :( گفت با آژانس بیا تا خود راه آهن براتم واینمیسیم که یادت بمونه  گفتم توروخدا برام وایسین من نمیخوام 17 تومن بدم به آژانس   ( البته آخرش برا وایساد)

 

 

تو قطار نشستیم دونه دونه یادم میفته چیارو نیاوردم! دسته کلید همسر!!! کلیدای محل کار و خونه و اتاقشو و کمد تعویض لباسشو ....! یادم میاد رفتیم "رنگین کمان" عابربانکشو دادم آّبجیم بذاره تو کیفش! بهش میگم اگه یه چیز مهمتو جا گذاشته باشم قول میدی ناراحت نشی؟  لبخند میزنه میگه چیو؟ مام ؟ میگم نه مام که مهم نیست ! دوباره میخریم ! یه چیز مهم تر که خریدنی نیست ! میگه عابربانکم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میگم وای چه سریع ! از کجا فهمیدی؟  میگه بس که خنگی! میگم خب عزیزم من الان یه دونه مغز دارم برای 2 نفر ! مغز من الان داره به دو نفر خدمات دهی میکنه ! دیگه نمیکشه! داره برا قلب دو نفر برنامه ریزی میکنه برای معده ی دونفر! برای دو نفر فکر میکنه!  

همسر میگه اتفاقا الان خوبی ! قبل از نی نی مغزت کلا جلبک بود!  همین یه ذره ای هم که الان داره کار میکنه مال مغز بچه ی منه که از من بهش رسیده! بعد اینکه بچم دنیا بیاد مغز تو  دوباره میشه همون جلبکی که قبلا بود!  

بهش میگم خیلی اعتماد به نفس داریا  

 

 

کلا امروز سوتی زیاد دادم! علاوه بر اینکه کلی چیز یادم افتاد جا گذاشتم! بعد از کاشان به یه ریل 4 بانده رسیدیم که باندهای اطراف پر بودو قطار ما بین اونا حرکت میکرد. برام جالب بود! به پنجره های هر دو طرف قطار نگاه کردم، گفتمعشقم ببین ! از هر دو طرفون داره با سرعت قطار رد میشه !  اول خیلی ریلکس یه نگاه بهم انداخت ! بعدش گفت عزیزم ! قطار ِ ما داره با سرعت از وسط اون دو تا قطار عبور میکنه! اون دو تا قطار تو ایستگاه وایسادن  

هیچی دیگه من تصمیم گرفتم تا خود ِ مقصد خفه بمونم! حتی از دیدن چیزی ذوق کردم نگم! چون مغزم کلا تعطیل بود هر چیزی ممکن بود سوتی باشه ! 

 

 

همسر تقریبا کل مسیر رو تو قطار خوابید. منم به مخم فشار آوردم چند تا  فعل کشف کردم و چندتا جمله نوشتم که بیدار شد براش بخونم :))  برای شمام میذارم که شاید دوست داشه باشید  هم خودم یادم نره!   

 

He takes great pleasure in annoying me ! 

او (منظور همسر! ) از آزار دادن من خیلی لذت میبره  

 برای لذت بردن از چیزی take pleasure in به کار میره ! 

I enjoy myself at the party last night 

  برای خوش گذرانی enjoy oneself به کار میره 

 

تو گشت و گذارم تو دیکشنری اینم پیدا کردم! 

غذای نذری: meals on wheels 

اگه جمله هام ایرادی چیزی داره بگین

 

یه جمله دیگه مد نظرم بود بنویسم ! دیگه به جایی نرسیدم! این دیکشنریا وقتی به فارسی ترجمه میکنن یه دورم یکیو میخوان خود فارسیه و ترجمه کنه واسه آدم !  

مثلا زدم sickeningly   زده به طور مشمئز کننده ای  من که نمیدونم یعنی چی ! بعد دیدم واسه sicken زده مزسض شدن !!!!!!!!!!!!  حالا این مزسض شدن چی هست؟

نظرات 70 + ارسال نظر
زی زی گولو شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 14:47 http://lav977.blogfa.com

اول؟؟؟

اول

زی زی گولو شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 14:49 http://lav977.blogfa.com

زی زی تو مث خودم حرف نزنی سنگین تری

زی زی گولو شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 15:03 http://lav977.blogfa.com

پسر عمم

تسلیت میگم.

روژان&رهام شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 15:11 http://kolbeye-ma-88.blogfa.com

آخرین قسمتش گرگه به میگ میگ میرسه و دلی از عزا درمیاره


ایشالا جور شه بتونین بخرین عزیزم..



شوما کلا خدای سوتی دادن میباشی



اصن این دیکشنری ها به درد نمیخورن
باید خودمون حدس بزنیم

شهره شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 15:35 http://shohre24.blogfa.com/

نامرد قم بودی چرا نگفتی بام ببینمت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میشه بپرسم بچه کجای قمی؟
کاش بهم گفته بودی قمی بهت میگفتم بری یه خیابون پر سیسمونی وسایل انتیک و قشنک داره

عزیزززززززززززززم :)انقد سرمون شلوغ بود اصلا متوجه نشدم چطور گذشت! کدوم خیابووووووووووووووووون؟

یه دخمل مهلبون شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 15:36

سلام زی زی جونم خوبی؟
دختر خوب همون اولش به حرف آقاییت گوش میکردی دیگه
اینقدر خندیدم واسه نوشته های آخر پستت
نینی هنوز نیومده چه طرفداری پیدا کرده ها!

باید تازه طرفداراشو ببینی !

فاطیما شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 15:44 http://tolerance1990.blogfa.com

به به مامان زی زی حواس پرت
دخترکمون چطوره؟
امیدوارم خوش گذشته باشه بهتون
اغلبsickeningly تهوع آور ترجمه میشه تا اونجا که من بدونم دیگه الله اعلم...!!

ممنون !

دخملی عااااااااااااااالی

آویشن شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 16:08

نازی عزیزم. ایشالا میخری به زودی
ما دقیقه نود ماشین خریدیم زینب جون یعنی از فرداش گرون شد. خدا خواهی بود پیدا کردنش.
تو هم گران نباش خدا بزرگه

خانوم گل شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 16:18 http://rozhayezendegiman.blogsky.com

چقدر خندیدم به این سوتی
انشالله هرچی زودتر جور شه ماشینم بخرین زی زی جان

ان شاالله

نسترن شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 16:20 http://nedayedel.blogsky.com

سلام زی زی جونی
رسیدن بخیر عزیزم
زی زی ، اونقده بهت خندیدم. قطارا خیلی باحال بود ایشالله یه ماشین خوبم می خرین

مامان رقیه شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:34

قطارا واستاده بودن تونفهمیدی خخخخخخخخخخخخخخ
اونوخ شما در اتاقوهم قفل میکنین بعد در کمد لباسارو هم اونوخخخخخخخخخ آیاااااااااااااااااااا قدرت خدا!!!!!!!!!!!!!!!
بابا مامیریم مسافرت در حیاطو میبندیم میریم همچین شهر فرهیخته ای هس بیرجند والا
نی نی خوبه فداش شم که از مغزش به مامانی غرض میده

عزیزم در کمد لباساش تو محل کار.
نه بابا مام میریم مسافرت در حیاطو میبندیم میریم.

سین شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:36

مردها همشون ادمو ضایع میکنن و از ادم نقطه ضعف میگیرن ناراحت نشو مامانی



سلام سین. من میسشناسمت؟

مریم(مامان محمدیاسین) شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:39 http://Voroojak90.blogfa.com,

سلام رسیدن بخیر

سلاااااااااام ببین کامنتت رسیده !

نازنینُ آقاش شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 18:06 http://www.khorshedeman.blogfa.com

خوش اومدی عزیزم
:)) ای واااااااای که تو چقد بامزه ای اجی
سوتیت خیلی قشنگ بود یعنی واقعا من موندم حواست کجا بوده اونموقه خو خیلی ضایس که ایستادن اون قطارا:))

نه اصلا معلوم نبود.ببین یه طرفم منظره نبود که من بدونم ما در حال حرکتیم. هر دو طرفم قطار بود. اصلا معلوم نبود ما در حال حرکتیم.

قیزی شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 18:23 http://tond-tond-zendegi.blogfa.com/

سلام عزیزم خوبی؟ خوش برگشتی ... ببین زی زی این یه دونه مغز برا دونفر خدمات دهی کنه رو خووووووووووووووووووووووووووووووب اومدیااااا خوووووووووووووووووووووب

بله !

یِ خانومِ شاد! شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 18:40

یعنی فک کنم این بچه بدنیا بیاد از اولش همش هی برید مسافرت!
چقد تو راهی تو دختر!
بسه دیگه
تو خانواده ی ما اونی ک بار اولشه حامله باشه حتی نمیذارن زیاد بره بیرون و دائمن تحت مراقبته

اتفاقا من همش فکر میکنم تو خیلی تو راهی !

یِ خانومِ شاد! شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 18:41

بماند ک با این پستت کلی هم خندیدم
سفر با قطار رو خیلی دوست دارمممم
برای منم سخته تشخیص اینک کدوم قطار ثابته یا در حال حرکت!
سخته خوب

ممنونم از همدردیت

سودا شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 19:10 http://sevda8514.blogfa.com

سلامممم زی زی جونم یعنی من موندم این همسر از دست تووچرا سرشو نمیکوبه به دیواررررررررر اینهمه چیز مهم رو جا گذاشتی. صبوره به خداااااا

خب برق رفت !

بهار شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 21:35 http://zendegie-bahari.blogfa.com/

چقد ضایع میشی توووو
بااب میگم یکم جلو شوورت آبرو داری کن
الهی بگردم که کلا همه وجودت داره دو موتوره میسوزه و کار میکنه
تو قطار اذیت نشدی ؟
میگم حالا این جملات و واسهه مسری خوندی چی گفت ؟؟؟

قطار نه. تو اتوبوس اذیت شدم.

اینارو خوندم همه رو یه مدلی به نفع خودش تغییر داد بعد اونم جمله های جدیدشو واسه من خوند! انقد تو قطار خندیدیم که حد نداشت!

خانمـ شَپول شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 22:53 http://aleshakol.blogfa.com/

خوش اومدی دلم برات تنگ شده بود
عزیزززززززززم خوب این مسائل برای همه ممکنه پیش بیاد ک
حالا دست کلیدا و عابر بانک و اینا ب دستتون رسید یا نه؟
نمیدونم چرا قطار دوس ندارم :|

نه حالا حالاها به دستمون نمیرسه ! عابر بانکه حساب اینترنتیش فعاله خواهرررررررر منتقلش میکنم به حساب خودم

قطار پردیس عالیه.

بانو شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 23:48 http://talkhoshirinezendegi.blogfa.com

عزیییزم، خیلی باحال بود، خوبه همسرت ریلکسه، جا گداشتن اونا...

منم خعلی دوس دارم ماشین بگیریم، ولی فک کنم با این وضع هییییچ وقت نتونیم
اهل آژانس هم نیستیم، همش با مترو و اتوبوس و .... سخته....

من راضیم اینجا اتوبوس و مترو داشته باشه !!!! نداره خب !

مریم(مامان محمدیاسین) یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 00:48 http://Voroojak90.blogfa.com,

سلام غروبی برات کامنت گذاشتم ولی سر فرستادن بازی در میاورد
به هرحال رسیدن بخیر الان یه زی زی بانو فوق شارژ هستیا

دختر ارغوانی یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:14 http://arghavanigirl.blogfa.com/

حالا زی ز ی جان با این اوضاع احوالت واسه یه شب موندن تو قم واسه چی پاشدی رفتی؟ اونم با قطار که هم خیلی صدا میده هم کمر درد میاره؟ نمیگی نی نی خانوم اذیت میشه؟!

پردیس بود خاله :( صدا نداشت. تازه رفتنی با اتوبوس رفتیم

دختر کویر یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:25 http://sakhreamtarakkhord.blogfa.com

سلام بانو
خوبی؟
نی نی خوبه؟
سفر بخیر
من گاهی ک سوتی میدم با یه اعتماد به نفس قوی چنان ماست مالیش می کنم ک خودمم نمی فهمم چی گفته بودم از اول

خیلی باحالی

سحر یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:15 http://senatorvakhanomesh.blogfa.com

سلام عزیزم منم دقیق عین خودتم اما مال من بیشتر سوتی ها و جا گزشتنام تقضیر همسرم از بس اعتماد به نفس من می یاره پایین ایراد می گیره الان دست یه هر کاری می خوام بزنم می ترسم یاز ایراد بگیره

از دست این همسرا !

آبجی زهرا یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:07 http://myperfectlife.blogfa.com

وای زی زی چقد خندیدم ازین نوشته هات
چه سوتیای با حالی دادی
از این اعتماد به نفس مردا هم هیچی نگم بهتره
فکر کنم خوندن دیکشنری انگلیسی به انگلیسی راحتر از انگلیسی به فارسی باشه

انشاءالله به زودی یه ماشین میخرین

معمولا سعی میکنم انگلیسی به انگلیسی استفاده کنم.
انشاالله

رئیس بزرگ یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 13:17

سلام زی زی و نی نی

بالاخره رفتین سفر ؟؟؟؟؟

از دست شما ها !!!!!

حالا خدا رو شکر که به سلامت برگشتید

رئیس بزرگ یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 13:19

سلام زی زی و نی نی

بالاخره رفتین سفر ؟؟؟؟؟

از دست شما ها !!!!!

حالا خدا رو شکر که به سلامت برگشتید

خداروشکر. به سلامت که بله . اما پاهام از ورم زیاد دو برابر شده بود !

پریا (آواز پری هااا) یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 13:28

آخه وقت برق رفتن بود تونروز که همسری بخنده بهت . ولی خب خاطره ی باحالیه . شاد بتشین همیشه عزیزم

مرسی پریا جونم

دختر ارغوانی یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 14:39 http://arghavanigirl.blogfa.com/

من فقط موقع مشهد رفتن قطار سوار میشم اونم یا سیمرغ بوده یا غزال یا لوکس! از اینایی که تخت داره و میشه تا مقصد خوابید! اخه من خیلی تنبلم و خواب دوست! از این مدلاییکه سوار شدی من نمیدونم چی چیه! ولی فکر کنم خارجیه!

اتفاقا به پای غزال و سیمرغ نمیرسه !

دختر ارغوانی یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 14:39 http://arghavanigirl.blogfa.com/

مهم اینه که نی نی راضی بوده باشه! یادم باشه بعدا ازش بپرسم!

آویشن یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 14:48

نازی عسل خاله بزرگ شده. معلومه رشدشم خوبه زینب
ایشالا به سلامتی و خوشی به دنیا بیاد بغلش کنی

عسلی و آقای همسر یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:33

واااای چقد این وسیله جا گذاشتنا اعصاب خرد کنهههه
خیلی خوبه که شاد ازش رد شدین

واقعنااااا ... این وزیرا حرف نزنن مردم میتونن راحت زندگی کنن
البته کاملا مشخص بود که این وزیر طی یه برنامه از پیش تعین شده این حرف رو زد
معنای" تدبیر و امید" رو هم فهمیدیم !


راستییییی
استیکری که زدی خیلی نازههه
قلمبههههه شیکمت خیلی بانمک بود ... مخصوصا زاویه ای که ازش عکس گرفتی.. کلییییی خندم گرفت
ایشالا از خوده نی نی جان توی این زاویه عکس بگیری بخوریمششششش

شادباشی

مامیچکا یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 19:53

همسریت واقعا اینجوری برخورد کرد اگه همسری من بود که واویلا بود من اینهمه چیز مهم جا میذاشتم...
چقدر با این سوتی هات خندیدم

مامان محمدحسین یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 20:22 http://golenerges.niniweblog.com

ممنون....

محدثه یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 20:27 http://taranetanhayi.blogfa.com

خخخخخخ خدا بگم چی نشی زی زی کلی خندیدم
اتفاقا منم تازگیا اینطوری حواس پرتی دارم ششششششدیدا مصلا همیشه یادم میره دفتر زبان فارسیمو ببرم ینی ۳جلسه هااا
اخی شمام رفتین رنگین کمان؟؟؟
من همونطور ک گفته بودم با فامیلا رفتیم سینما۴بعدی ..ینی سینماش از همه چیش بهتر بود چون بازیاش بچه گونس البته فکریم داره برای ندا ونسا خوبه ک بازی فکر ی دوس دارن
سسسسسسسسسسسفر بخیر!

محدثه یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 21:02 http://taranetanhayi.blogfa.com

زی زی جووووووووون میگم من ی درخواستی داشتم میشم بگم عایا؟
من بااون یکی وبلاگت فک کنم تقریبا۳یا۴هفته بود اشناشده بودم داشتم خاطرات چندیدنو چن سالتو میخوندم ک یروز اومدم دیدم ای دل غافل همش حذفیده خعلی ناناحت شدما چون وب تو اووووووووولین وبی بود ک میومدم ک توش خاطراتتو مینوشتی ..میخواستم خاطره اشناییتونو بخونم ک اینطوری شد وبت فرصت نشد هعی!
میگما میشه ی پست اختصاصی بزاری ک داستان اشناییتونو بنویسی الته اگ دوس درای بعدا بحذفش !!!
مییییییییییییییشه عاااایااااا؟

امروز چه خبر؟(مهربون خانوم) یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 22:57 http://emruzchekhabar.blogfa.com/

عزیزم رو تختی که خیلی نازه تازه هم دخترونه اس هم ÷سرونه عوضش نکن.
تمام خریدهای نی نی هم خوشگلن.
من نمیدونم چرا وقتی ا÷ میکنی تو گودری جدید بالا نمیای امروز اتفاقی اومدم دیدم چند تا ا÷ کردی من نفهمیدم.
ولی بدون من دوستت دارم خانوم.

چرا بالا نمیام

فاطمه دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 00:01

سلام تو قم بودی ؟؟؟؟؟نامرد به من خبر ندادی...واقعا که!!!!!!

فاطمه بخدا ب یادت بودم اما گفتم حتما قم نیستی‏ ‏

mamani دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:11 http://ghasedake.blogfa.com

سلام وبلاگ خوشملی داری خوشحال میشم بهم سر بزنی

آنیل دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:56 http://xateratam.blogfa.com

عزیزم ایشالله ماشین رو میخرید نگران نباش
بچه روزی خودش رو میاره مخصوصا میگن دختربچه خوش روزیه!

ایشالا عزیزم :)

شیما دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 15:07 http://www.LusyMayu1987.blogfa.com

رسیدن به خیر چقدر خوبه یه سره در حال سفرین
شدی مارکوپولو

شیماااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

هستی دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 16:14 http://roozhaye-ma-3ta.blogfa.com

سلام مامانی خوفی؟منم موقع برگشت از مشهد همش سوتی میدادم یکیش این بود که اومدم گوشی همسر از حالت هواپیما خارج کردم پین خواست منم خونسرد سه تا پین زدم دیگه puk خواست!یک هفته بعد اینکه رسیدیم تونست یه روز صبح مرخصی بگیره بره مخابرات تا درست شد!ایشالله ماشین میخرین دیگه،گفتن تا آخر سال قیمتا ثابته،سریع تا سال تموم نشه پولاتو بذار رو هم

مریم دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 16:38

کلا مردا بسیار بسیار لذت میبرند که بزنن تو ذوق زنها. و اذیتشون کنن. هر چی بیشتر لج ما رو در بیارند بیشتر کیف میکنند. والا

خانوم خانوما دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:31 http://naznazioyekiyedunash.blogfa.com

ایول به دوست حواس جمع خوووووودم!

خوبه همسری راحت کنار اومد با اونهمه وسیله م جا گذاشتی به قول یکی از دوستان که کامنت گذاشته واسه ما واویلا میشد! واسه ما هم دیگه اینقدر راحت رد نمیشد از موضوع! به همین سادگی به همین خوشمزگی!!!!

سوتی هاااات خیلی باحال بودجیگر

مادرانه دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:32

فرشته قشگت که ایشالا خوبه ..منم دیگه جمعه سیسمونیه نغمه رو بردم .....عزیزم درکنار خانوداه همیشه خوش میگذره وهیچوقت ازشون سیر نمی شیم،اما حالا که خدا روشکر بخیر گذشت .خوب بوداونشب رودرکنارهم میموندید چون خیلی چیزارو نمیشه پیش بینی کرد.درضمن استیکروبقیه چیزها همه قشنگن اما به نظر م روتختی دخترونه بشه بهتره......

رو تختی را 100% عوض میکنم :) ممنون :)

مبارک نغمه جون باشه ایشالااااااااا

ایشالا به سلامتی فارغ بشه :)

بانو دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 18:16 http://www.asheghetam2.blogfa.com

کلی دلمان را بعد از مدتها شاد کردی دختره
راستی 7 ماهته الان؟؟؟

آره 7 ماه !

فرخنده دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 19:32

سلام عزیزم
خوبم یکم کلافم
وگرنه همیشه وبتو میخونم

فدات شم دوستم

آنیل دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 19:44 http://xateratam.blogfa.com

زینب در اصل صورتی بودن که خیلی ناز بودن من برای اینکه پسرانه بشه آبی کردم
صورتیا رو آدم میخواد بخوره

آره رفتم دیدممممممم

آنیل دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 20:20 http://xateratam.blogfa.com

اشکالی نداره تو بباف آخرش رو کمک میکنم برات.
مامانم اواخر شهریور برگشته!
آره خاله منم گفت شاید بچه 7 ماهه به دنیا اومد
وای زی زی من هیچیم آماده نیس....سرویس خواب نوزادم هنوز نیومده سرویس کالسکه نخریدیم و خیلی چیزای دیگه
یعنی نی نی بیاد کلا لخت میمونه، هیجی نداره

من دیروز کالسکه ایناشو از کارتونش در آوردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد